رد پایی بر ساحل
 
 
جمعه 12 مهر 1392برچسب:, :: 17:43 ::  نويسنده : ليلا

...........روزهای بی خاطره

احساس های از یاد رفته

قلم های بی صدا

ساعت های تکراری

رفتن های بیهوده

پنجره های بسته

و نگاه های خسته

بیچاره دلم :

پشت میله های انتظار

چنبره زده

واژه ها در حنجره بغض شده اند

تمام من در ناتمام دیگری به خواب رفته

شب ها چادر سکوت بال می گشاید

در خودم گم شده ام

امان از :

..........روزهای بی خاطره

نویسنده : ع .ز



سه شنبه 19 شهريور 1392برچسب:, :: 14:58 ::  نويسنده : ليلا

تو آشپزی یه اصطلاح است که می‌گن:«بذارید تا قوام بیاد»! اصطلاح «قوام اومدن» به معنی سفت شدن و جا افتادن غذاست. اما حکایت اون جالبه:یه روز به قوام السلطنه گزارش می‌دن که ماست گرون شده،بازاریها ماست‌رو میدن کیلویی 1 ریال!قوام اعلام می‌کنه: ماست کیلویی 10 شاهی؛ هر کی بیشتر بفروشه جریمه می‌شه!چند روز بعد به قوام گزارش می‌دن كه بازاری‌ها آب می‌ریزن تو ماست، یه ماست آبکی درست کردن، اسمش‌رو هم گذاشتن «ماست قوام»، می‌فروشن کیلویی 10 شاهی!!اما یه ماست سفت و خوب دارن، اون رو می‌دن کیلویی 1 ریال!قوام با لباس مبدل میره تو بازار، به لبنیاتی می‌گه: 10 کیلو ماست بده؟فروشنده می‌گه: ماست خوب بدم یا ماست قوام؟قوام السلطنه می‌گه: ماست قوام بده!اون هم 10 کیلو ماست بهش می‌ده، قوام به 10 تا از مغازه‌های بزرگ دیگه‌ی تهران هم سر می‌زنه و همین کارو تکرار می‌کنه؛بعد دستور می‌ده در ده تا از میدون‌های بزرگ شهر فلک درست کنن، سره هر میدون یکی از فروشنده‌ها رو فلک می‌کنن؛ بعد دستور می‌ده از ساعت 8 صبح اونارو فلک کنن!به گزمه‌ها دستور می‌ده پاچه شلوار فروشنده‌هارو محکم با کش ببندند، بعد ماست‌رو از بالا می‌ریزن تو شلواراشون، از بالا هم شلواراشون‌رو با بند محکم می‌بندند، بعد هم به جارچی می‌گه: به همه‌ی فروشنده‌ها بگید ساعت 6 عصر بیان تا ماست قوام‌رو نشونشون بدم!!ساعت 6 عصر هم كه آب ماست‌ها از شلوار رد شده بود و یه ماست سفت و چکیده، توی شلوارها باقی مونده بود...قوام می‌گه: این ماست قوامه!! کیلویی 10 شاهی؛ بعد هم بدنِ نیمه جون فروشنده‌هارو می‌کشه پایین!از اون روز اصطلاح «قوام اومدن» در آشپزی رایج شده و وقتی می‌خوان بگن که بذارید تا آب غذا گرفته بشه؛ می‌گن: «بذارید تا قوام بیاد»!



سه شنبه 19 شهريور 1392برچسب:, :: 14:49 ::  نويسنده : ليلا

زن و مردی ماشینشون تصادف ناجوری میکنه و هر دو ماشین به شدت داغون میشه، ولی هر دو نفر سالم میمونن.

وقتی که از ماشینشون پیاده میشن و صحنه تصادف رو میبینن، مرد میگه:ببین چیکار کردی خانم! ماشینم داغون شده!
- آه چه جالب، شما یه مرد هستید!

مرد با تعجب میگه:بله، چطور مگه؟
- چقدر عجیب! همه چیز داغون شده ولی ما دو نفر کاملاً سالم هستیم!

منظورتون چیه؟
- این باید نشونه ای از طرف خدا باشه که اینجوری با هم ملاقات کنیم و آشنا بشیم!

مرد با هیجان زیادی میگه:اوه بله، کاملاً موافقم! این حتماً نشونه خوبیه!
زن دوباره نگاهی به ماشین میکنه و میگه:یه معجزه دیگه! ماشین من کاملاً داغون شده ولی این بطری مشروب کاملاً سالمه! این یعنی باید این آشنایی رو جشن بگیریم!

مرد بله بله، حتماً همینطوره! کاملاً موافقم!
زن در بطری رو باز میکنه و به طرف مرد تعارف میکنه، مرد هم بطری رو تا نصف سر میکشه و برمیگردونه به زن.

ولی زن در بطری رو میبنده و دوباره برمیگردونه به مرد! مرد با تعجب میگه:مگه شما نمینوشین؟
زن با شیطنت خاصی میگه:نه عزیزم، فکر کنم الان بهتره منتظر پلیس باشیم !



پنج شنبه 2 خرداد 1392برچسب:, :: 17:20 ::  نويسنده : ليلا

پــــــــــــــــــــــــــــــدر

نام پر آوازه تو

همچون اهرام با عظمت مصر

پرصلابت و استوار و جاودانی هست

با آنکه نیستی !

اما با نبودنت  باز هستی

نام تو سالهاست در قلبم حک شده

بلکه سالهای سال باقی خواهد ماند

از آنروزی که چشم گشودم

سخن گفتم

پیرامونم را شناختم

در برابر دشواری زندگی ترا دیدم

از فرط خستگی و تلاش

قامت بلندت با پیشانی عرق کرده

مثل کمان گاهی خمیده گشت و گاه راست

کاش بودی روز پدر را

باز هم چون کودکی به زبان آمده می گفتم !

پــــــــــــــــــــــــــــــدر

پدر ای آتش خاموش نشدنی زندگی

در حسرتم کاش بودی

در برابر تو سر خم میکرده دستهای خسته ترا بوسه میزدم

پدر کنون نیستی !!!

خانه مثل باغ بی صاحب

گلها خشک و پژمرده اند

دیدم تا پایان زندگی سوختی

چراغ ما افروختی

این سوختن چه زیباست

سالهایت پدر در اتش خاموش نشدنی تو

در سایه روشنائی تو

زیر چراغ همیشه روشن تو زندگی میکنم

ای پدر ای چراغ نورانی ‍ آرزویم این است

کاش بودی روز پدر را با شاخه گلی تبریک می گفتم 

نه اینکه گلی را روی مزارت پرپر میکردم 



یک شنبه 29 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 17:29 ::  نويسنده : ليلا

پرنده معتقد بود که باید پرواز نیز گنجانده شود *

*ماهی هم به آموزش شنا معتقد بود و سنجاب اصرار داشت که بالا رفتن از درخت*
*نیز باید در زمره آموزش‌های مدرسه قرار بگیرد*
*شورای مدرسه با رعایت همه پیشنهادات دفترچه راهنمای تحصیلی مدرسه را تهیه نمود
*
*و بعد قرار شد که همه حیوانات درس‌ها را یاد بگیرند*
*خرگوش در دویدن نمره بیست گرفت، اما بالا رفتن از درخت برایش دشوار بود*
*مرتب از پشت به زمین می‌خورد*

*دیری نگذشت که در اثر یکی از این سقوط‌ها مغزش آسیب دید و*
*قدرت دویدن را هم از دست داد*
*حالا به جای نمره بیست، نمره ده می‌گرفت*
*و در بالا رفتن از درخت هم نمره اش از حد صفر بالاتر نمی‌رفت*

*پرنده در پرواز عالی بود اما نوبت به دویدن روی زمین که می‌رسید*
*نمره خوبی نمی‌گرفت*
*مرتب صفر می‌گرفت. صعود عمودی از تنه و شاخه و*
*برگ درختها هم برایش سخت بود*
*جالب اینجاست که تنها مارماهی کند ذهن و عقب افتاده بود که*
*می‌توانست درس‌های مدرسه*
*را تا حدودی انجام دهد و با نمره ضعیف بالا رو**



ادامه مطلب ...


پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:, :: 11:31 ::  نويسنده : ليلا

1) اگر اولش به فکر آخرش نباشی آخرش به فکر اولش می افتی
۲) لذتی که در فراغ هست در وصال نیست چون در فراق شوق وصال هست و در وصال بیم فراغ
۳) آغاز کسی باش که پایان تو باشد
۴) پرستویی که به فکر مهاجرت هست از ویرانی آشیانه نمی هراسد
۵) کمی سبکسری لازم است تا از زندگی لذت ببری و کمی شعـــور، تا مشکلی برایت پیش نیاید
۶) دوست واقعی کسی است که اگر ساعتها در کنار او ساکت بشینی و صحبتی بین تان ردوبدل نشه بعد از خداحافظی احساس کنی که ساعتها باهاش درد و دل کردی
۷) چون می گذرد غمی نیست
۸) انسان باید سعی کند در زندگی چیزهایی که دوست دارد را بدست آورد ، و گرنه مجبور میشود چیزهایی را که بدست آورده است دوست بدارد
۹) فرصتها در سختی ها بوجود می آیند بدون جاذبه، پرواز معنی ندارد
۱۰) کاش میشد سرنوشت را از سرِ نوشت

11) برای تمام دردها دو علاج وجود دارد گذر زمان وسکوت
۱۲) اگر شیر درنده ای در برابرت باشد بهتر است از اینکه سگ خائنی پشت سرت باشد
۱۳) همیشه از سکوت چگونه فریاد زدن رو بیاموز
۱۴) مورد اعتماد بودن بهتر از دوست داشتنی بودن است
۱۵) با یه چوب کبریت میشه هزاران درخت رو سوزوند و از یه درخت هزاران چوب کبریت به وجود می آید
۱۶) محبت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمیدارد
۱۷) هر چیزی که تو را نکشد مطمئناً قوی ترت میکند
۱۸) این جهان پر از صدای پای مردمی است که همان طور که تو را می بوسند طناب دار تو را می بافند
۱۹) آنکه می گرید یک درد دارد و آنکه می خندد هزار و یک درد
۲۰) گذشت زندگی یک چیز را بارها ثابت می کند و آن این است که گاهی احمق ها درست میگویند



ادامه مطلب ...


دو شنبه 5 فروردين 1392برچسب:, :: 19:46 ::  نويسنده : ليلا
اشک رازی‌ست
لبخند رازی‌ست
عشق رازی‌ست

اشک آن شب لبخند عشقم بود.
...
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی...

من درد مشترکم
مرا فریاد کن.

درخت با جنگل سخن می‌گوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن می‌گویم

نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
من ریشه‌های تو را دریافته‌ام
با لبانت برای همه لب‌ها سخن گفته‌ام
و دست‌هایت با دستان من آشناست.

در خلوت روشن با تو گریسته‌ام
برای خاطر زندگان،
و در گورستان تاریک با تو خوانده‌ام
زیباترین سرودها را
زیرا که مردگان این سال
عاشق‌ترین زندگان بوده‌اند.

دستت را به من بده
دست‌های تو با من آشناست
ای دیریافته با تو سخن می‌گویم
به‌سان ابر که با توفان
به‌سان علف که با صحرا
به‌سان باران که با دریا
به‌سان پرنده که با بهار
به‌سان درخت که با جنگل سخن می‌گوید

زیرا که من
ریشه‌های تو را دریافته‌ام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست.




سه شنبه 29 اسفند 1391برچسب:, :: 9:8 ::  نويسنده : ليلا

ای خداوند ایران زمین

در آستانه ی سال نو تورا می ستاییم که ما را به کالبد هستی در آوردی و به ما خرد بخشیدی تا راه از چاه، و شایست از ناشایست باز بشناسیم.
اندیشه ی نیک را بر ما فراز آوردی تا گفتار و کردار خود را با آن همساز کنیم.
به ما توان بخشیدی تا با کار و کوشش، و جهش و جنبش، خانمان و روستا و شهر و کشوری آباد پدید آوریم.
به ما توان دادی تا با شادی پراکنی و مهر گستری دستیاران ت...و در کار آفرینش جهان باشیم و

جهان بهتری برای خود و برای دیگر مردم ِ جهان پدید آوریم و شادی و مهر در میان مردمان بگسترانیم.

تو را می ستاییم ای سزاوار ستایش که در میان کشور ها ایران را آفریدی،
تا شهبانوی کشورها شود .
البرز ِ بالا بلند را آفریدی تا آرش کمانگیر تیرش را از فراز آن بپراند و مرزهای ایران را تا فراسوی پندار بگستراند.
الوند برفپوش را آفریدی تا فر شاهنشهی را در گنجنامه ی خود جاودان نگهدارد.
زاگرس سخت گذر را آفریدی تا دشمن از ایران دور بدارد.
رود ارس، و کارون فراخ بستر، و خلیج همیشه پارس را آفریدی تا ایران را جاودان بالنده بگردانند.

درآستانه ی سال نو ترانه ی ستایش ما را که از ژرفای دل فراز می شود بشنو و خواست هایمان را برآورده ساز.
نیروی پایداری را در ما بیفزا، تا بر کاستی ها چیره گردیم و در پیکار زندگی سربلند باشیم .
در خانه هایمان پسران و دختران سینه ستبر و بلند بالا و زیبا را فزون بگردان ، و ما را که ستایشکران تو ایم پیروز گر بساز.

به ما تندرستی و توانایی ارزانی بدار تا همه ی آن چیز ها را که به زندگی شکوه و شادمانی می بخشند فراچنگ آوریم .
بشود که روشنایی تو بر زندگانی ما پرتو بیفشاند.
بشود که در خانه ها ی ما شادمانی و پر خواستگی ریشه بگستراند.
بشود که دانش نیک بیاریمان آید و ما را بسوی زندگی بهتر راه بنماید.
بشود که در خانه هامان فرزندانی زیبا پیکر و دانا و توانا زاده شوند...
فرزندانی زور مند و گویا و رزمنده در راه کشور...
فرزندانی با هوش و دانش، و با فر و فرهنگ...
فرزندانی آراسته به اندیشه و گفتار و کردار نیک که در یابند خانه و خانواده و روستا و شهر و کشور را.
واینهمه را خواستاریم :

نه برای آنکه گام به بیراهه بگذاریم ،
نه برای اینکه دانش و توانش خود را در راه تباهی جهان بکار بندیم !
نه برای اینکه پیک اندوه، و پیام آوران مرگ باشیم !
برای اینکه اراده ی ترا که پیشرفت و نو سازی جهان است جامه ی کردار بپوشانیم ،
برای اینکه زمین را جشنگاهی بزرگ برای مردمان سازیم .
برای اینکه پیرو خرد باشیم و از خرافه باوری که دستاورد اهریمن است روی بگردانیم.
برای اینکه ریشه ی دروغ برکنیم و آیین نیاکانمان را که همساز با هنجار آفرینش است جایگزین آیین تازیان بگردانیم.
پس ای دادار بزرگ که چرخه هستی جز به داد تو نمی چرخد، به ما دانش و توانش بیشتر ارزانی کن تا اراده ی ترا در زندگانی خود به کردار درآوریم .



جمعه 25 اسفند 1391برچسب:, :: 20:33 ::  نويسنده : ليلا

1کنجکاوی را دنبال کنید

من هیچ استعداد خاصی ندارم .فقط عاشق کنجکاوی هستم

چگونه کنجکاوی خودتان را تحریک می‌کنید ؟ من کنجکاو هستم. مثلا پیدا کردن علت اینکه چگونه یک

شخص موفق است و شخص دیگری شکست می خورد .به همین دلیل است که من سال ها وقت

صرف مطالعه موفقیت کرده ام . شما بیشتر در چه مورد کنجکاو هستید ؟

پیگیری کنجکاوی شما رازی است برای رسیدن به موفقیت.

۲ .پشتکار گرانبها است

من هوش خوبی ندارم، فقط روی مشکلات زمان زیادی میگذارم

تمام ارزش تمبر پستی توانایی آن به چسبیدن به چیزی است تا زمانی که آن را برساند.

مانند تمبر پستی باشید ؛ مسابقه ای که شروع کرده اید را به پایان برسانید .

با پشتکار می‌توانید به مقصد برسید.

 



ادامه مطلب ...


جمعه 25 اسفند 1391برچسب:, :: 20:26 ::  نويسنده : ليلا
 
ساده که میشوی همه چیز خوب میشود خودت غمت مشکلت غصه ات هوای شهرت آدمهای اطرافت حتی دشمنت یک آدم ساده که باشی برایت فرقی نمیکند که تجمل چیست که قیمت تویوتا لندکروز چند است فلان بنز آخرین مدل ، چند ایربگ دارد مهم نیست نیاوران کجاست شریعتی و پاسداران و فرشته و الهیه کدام حوالی اند رستوران چینی ها گرانترین غذایش چیست ساده که باشی همیشه در جیبت شکلات پیدا میشود همیشه لبخند بر لب داری بر روی جدولهای کنار خیابان راه میروی زیر باران ، دهانت را باز میکنی و قطره قطره مینوشی آدم برفی که درست میکنی شال گردنت را به او میبخشی ساده که باشی همین که بدانی بربری و لواش چند است کفایت میکند نیازی به غذای چینی نیست آبگوشت هم خوب است
ساده که باشی آدمهای ساده را دوست دارم بوی ناب آدم میدهند


جمعه 25 اسفند 1391برچسب:, :: 20:22 ::  نويسنده : ليلا
باز کن پنجره ها را، که نسیم امروز میلاد اقاقی ها راجشن می گیرد،
و بهار،روی هر شاخه، کنار هر برگ،شمع روشن کرده است. همه ی چلچله ها برگشتند،و طراوت را فریاد زدند.
کوچه یکپارچه آواز شده است،و درخت گیلاس،هدیه ی جشن اقاقی ها را،گل به دامن کرده استباز کن پنجره ها را ای دوست!هیچ یادت هست،که زمین را عطشی وحشی سوخت؟برگ ها پژمردند؟تشنگی با جگر خاک چه کرد؟
هیچ یادت هست،توی تاریکی شب های بلند،سیلی سرما با خاک چه کرد؟با سر و سینه ی گل های سپید،نیمه شب، باد غضبناک چه کرد؟هیچ یادت هست؟
حالیا معجزه ی باران را باور کن!و سخاوت را در چشم چمن زار ببین!و محبت را در روح نسیم، که در این کوچه ی تنگ،با همین دست تهی،روز میلاد اقاقی هاجشن می گیرد.
خاک، جان یافته است. تو چرا سنگ شدی؟تو چرا این همه دلتنگ شدی؟ باز کن پنجره ها را...و بهاران را باور کن! باز کن پنجره ها را...و بهاران را باور کن!
 شعر فریدون مشیری


جمعه 22 دی 1391برچسب:, :: 18:34 ::  نويسنده : ليلا
روزي مرد جواني وسط شهري ايستاده بود و ادعا مي كرد كه زيبا ترين قلب را درتمام آن منطقه دارد.

جمعيت زياد جمع شدند. قلب او كاملاً سالم بود و هيچ خدشه‌اي بر آن وارد نشده بود و همه تصديق كردند كه قلب او به
راستي زيباترين قلبي است كه تاكنون ديده‌اند. مرد جوان با كمال افتخار با صدايي بلند به تعريف قلب خود پرداخت.
پير مردي جلوي جمعيت آمد و گفت كه قلب تو به زيبايي قلب من نيست. مرد جوان و ديگران با تعجب به قلب پير مرد
نگاه كردند قلب او با قدرت تمام مي‌تپيد اما پر از زخم بود. قسمت‌هايي از قلب او برداشته شده و تكه‌هايي جايگزين آن
شده بود و آنها به راستي جاهاي خالي را به خوبي پر نكرده بودند براي همين گوشه‌هايي دندانه دندانه درآن ديده مي‌شد.
در بعضي نقاط شيارهاي عميقي وجود داشت كه هيچ تكه‌اي آن را پرنكرده بود

مرد جوان به پير مرد اشاره كرد و گفت تو حتماً شوخي مي‌كني؛ قلب خود را با قلب من مقايسه كن؛ قلب تو فقط مشتي رخم و بريدگي و خراش است .

پير مرد گفت: درست است. قلب تو سالم به نظر مي‌رسد اما من هرگز قلب خود را با قلب تو عوض نمي‌كنم. هر زخمي
نشانگر انساني است كه من عشقم را به او داده‌ام، من بخشي از قلبم را جدا كرده‌ام و به او بخشيده‌ام. گاهي او هم
بخشي از قلب خود را به من داده است كه به جاي آن تكه‌ي بخشيده شده قرار داده‌ام؛ اما چون اين دو عين هم نبوده‌اند
گوشه‌هايي دندانه دندانه در قلبم وجود دارد كه برايم عزيزند؛ چرا كه ياد‌آور عشق ميان دو انسان هستند

بعضي وقتها بخشي از قلبم را به كساني بخشيده‌ام اما آنها چيزي از قلبشان را به من نداده‌اند، اينها همين شيارهاي
عميق هستند. گرچه دردآور هستند اما ياد‌آور عشقي هستند كه داشته‌ام. اميدوارم كه آنها هم روزي بازگردند و اين
شيارهاي عميق را با قطعه‌اي كه من در انتظارش بوده‌ام پركنند، پس حالا مي‌بيني كه زيبايي واقعي چيست


جمعه 22 دی 1391برچسب:, :: 18:31 ::  نويسنده : ليلا
زندگی رانخواهیم فهمیداگرازهمه گل های سرخ دنیا متنفرباشیم فقط چون درکودکی وقتی خواستیم گل سرخی بچینیم خاری دردستمان فرورفته است؟

زندگی رانخواهیم فهمیداگردیگرآرزوکردن ورویا دیدن راازیادببریم وجرات زندگی بهترداشتن راازلب تاقچه به فراموشی بسپاریم فقط به این خاطرکه درگذشته یک یاچندتااز آرزوهایمان اجابت نشدند.

زندگی رانخواهیم فهمیداگر عزیزی رابرای همیشه ترک کنیم فقط به این خاطرکه دریک لحظه خطایی ازاوسرزدوحرکت اشتباهی انجام داد.

زندگی راهرگزنخواهیم فهمید اگردیگردرس ومشق رارهاکنیم وبه سراغ کتاب نرویم فقط چون دریک آزمون نمره خوبی به دست نیاوردیم ونتوانستیم یک سال قبول شویم.

زندگی را هرگزنخواهیم فهمید اگردست ازتلاش وکوشش برداریم فقط به این دلیل که یکبار درزندگی سماجت وپیگیری ما بی نتیجه ماند.


سه شنبه 12 دی 1391برچسب:, :: 18:37 ::  نويسنده : ليلا
 
شازده کوچولو گفت: سلام*
*
*
گل گفت: سلام

شازده کوچولو با ادب پرسید: آدمها کجایند؟

گل که روزگاری عبور کاروانی را دیده بود گفت: آدمها؟!

گمان کنم ازشان شش هفت تایی باشد، سالها پیش دیدم شان

منتها خدا میداند کجا میشود پیداشان کرد.

باد این ور و آن ور می بردشان نه اینکه ریشه ندارند

این بی ریشه گی حسابی اسباب دردسرشان شده

شازده کوچولو گفت: خداحافظ

گل گفت: خداحافظ


سه شنبه 12 دی 1391برچسب:, :: 18:30 ::  نويسنده : ليلا
 
به سراغ من اگر میایید نرم و آهسته بیایید
که مبادا ترک بردارد چینی نازک تنهایی من
به سراغ تو نمی آیم من
تو که بر هم زدن بال مگس ، چینی ات میشکند
چه رسد بر ضربان دل دیوانه من
به سراغ تو نمی آیم من
تو پر شاپرک عشق مرا میشکنی
تا مبادا به صدای پر عشق
چینی ات ترک بردارد
به سراغ تو نمی آیم من
تو بمان و دلک تنهایت
تو بمان و سردی شبهایت
و بدان
هر چه نمی آیم من
ولی این چینی نازک عاقبت
میشکند.......


چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:, :: 15:35 ::  نويسنده : ليلا

دوست داشتن از عاشق بودن هم سخت تر است؛ دوستدار تو به سعادت تو مي انديشد حال آنکه عاشق تو به داشتن تو ... . آنچه باز هم از دوستي و عشق بالاتر است، آزادي ست.

"مدعيان رفاقت بسيارند . تا پاي آزمايش در ميان نباشد هر کسي از راه رسيده و نرسيده مدعي عشق است.
رفاقت را بايد با صداقت آزمود و صداقت را مي شود از ته نگاههاي يک انسان فهميد.
چشمها همه چيز را لو ميدهند. حتي عشقي را که در دلت پنهان کرده اي.
دوستي يک معامله نيست و اين همان حقيقتي است که از يادها رفته است.
کساني که از دوستي به سود و زيان آن مي انديشند، سودي از دوستي نخواهند برد.
دوست داشتن از عاشق بودن هم سخت تر است؛ دوستدار تو به سعادت تو مي انديشد حال آنکه عاشق تو به داشتن تو ... .
دوستي بالاتر از عشق است. سعي کن تا کسي را در دوستي نيازموده اي عاشقش نشوي.
ملاک دوستي به رنگ و قد و وزن و ناز و عشوه و ... نيست، معيار دوستي صداقتي است که دوستت در صندوقچه دلش ذخيره کرده است.
آنچه باز هم از دوستي و عشق بالاتر است، آزادي ست.
اين آزادي است که پيش از دوستي ارزش دارد. نبايد با دوست داشتن کسي او را از آزاد بودن و آزاد انتخاب کردن محروم کرد.
گاه انسان آنچنان عاشق مي شود که به هر وسيله اي که شده است، مي خواهد محبوبش را مال خودش کند و اين بر خلاف اصل آزادي است.
آنچه در اولويت است، آزادي است. نبايد به زور کسي را به دوستي خود واداشت. شرط دوستي آن است که آزادي دوستت را مقدم بر داشتن او بداني.
هر گاه آزادي محبوبت را مقدم بر داشتن او دانستي بدان که او مال توست حتي اگر با کس ديگري باشد.
و حرف آخر؛ دوستي تملک تو بر کسي يا چيزي نيست، دوستي مثل بوييدن يک سيب است، بدون آنکه به آن گازي بزني و عشق گاز زدن سيب است، يعني که بخواهي آن را مال خود کني.



دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:, :: 9:46 ::  نويسنده : ليلا

راستی؛ هیچ وقت از خودت پرسیدی قیمت یه روز زندگی چنده؟
تموم روز رو کار می کنیم و آخرشم از زمین و زمان شاکی هستیم که از زندگی خیری ندیدیم.


شما رو به خدا تا حالا از خودتون پرسیدید:
قیمت یه روز بارونی چنده؟

یه بعدازظهر دلنشین آفتابی رو چند می‌خری؟
حاضری برای بوکردن یه بنفشه وحشی توی یه صبح بهاری یه اسکناس درشت بدی؟
پوستر تمام‌رخ ماه قیمتش چنده؟

ولی اینم می‌دونی که اگه بخوای وقت بگذاری و حتی نصف روز هم بشینی به گل‌های وحشی که کنار جاده در اومدن نگاه کنی بوته‌هاش ازت پول نمی‌گیرن!

چرا وقتی رعدوبرق میاد تو زیر درخت فرار می‌کنی؟
می‌ترسی برقش بگیرتت؟
نه، اون می‌خواد ابهتش رو نشونت بده.
آخه بعضی وقت‌ها یادمون میره چرا بارون می‌یاد!

این‌جوری فقط می‌خواد بگه منم هستم
فراموش نکن که همین بارون که کلافت می‌کنه که اه چه بی‌موقع شروع شد، کاش چتر داشتم، بعضی وقتا دلت برای نیم‌ساعت قدم‌زدن زیر نم‌نم بارون لک می‌زنه.

هیچ‌وقت شده بگی دستت درد نکنه؟
شده از خودت بپرسی چرا تمام وجودشونو روی سر ما گریه می‌کنن؟

او‌ن‌قدر که دیگه برای خودشون چیزی نمی‌مونه و نابود میشن؟
ابرا رو می گم
هیچ‌وقت از ابرا تشکر کردی؟
هیچ وقت شده از خودت بپرسی که چرا ذره‌ذره وجودشو انرژی می‌کنه و به موجودات زمین می‌بخشه؟!

ماهانه می‌گیره یا قراردادی کار می‌کنه؟

برای ساختن یه رنگی‌کمون قشنگ چقدر انرژی لازمه؟
چرا نیلوفر صبح باز میشه و ظهر بسته می‌شه؟
بابت این کارش چقدر حقوق می‌گیره؟
چرا فیش پول بارون ماهانه برای ما نمی‌یاد؟
چرا آبونمان اکسیژن هوا رو پرداخت نمی‌کنیم؟

تا حالا شده به‌خاطر اینکه زیر یه درخت بشینی و به آواز بلبل گوش کنی پول بدی؟
قشنگ‌ترین سمفونی طبیعت رو می تونی یه شب مهتابی کنار رودخونه گوش کنی.

قیمت بلیتش هم دل تومنه!

خودتو به آب و آتیش می‌زنی که حتی تابلوی گل آفتابگردون رو بخری و بچسبونی به دیوار اتاقت
ولی اگه به خودت یک کم زحمت بدی می‌تونی قشنگ‌ترین تابلوی گل آفتابگردون رو توی طبیعت ببینی. گل‌های آفتابگردونی که اگه بارون بخورن نه‌تنها رنگشون پاک نمی‌شه، بلکه پررنگ‌تر هم میشن

لازم نیست روی این تابلو کاور بکشی، چون غبار روی اونو، شبنم صبح پاک می‌کنه و می‌بره.



ادامه مطلب ...


دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:, :: 11:19 ::  نويسنده : ليلا


 

افشای راز شخصیت با روش پخت تخم مرغ
 

متخصصان روانشناسی در یك مطالعه جدید دریافته‌اند كه روش مورد علاقه هر فرد برای طبخ و خوردن تخم‌مرغ می‌تواند نوع شخصیت وی را آشكار سازد.


این متخصصان ادعا كرده‌اند با توجه به اینكه هر فردی چگونه تخم‌مرغ مصرف می‌كند می‌توان شخصیت، شغل و حتی اسرار خصوصی‌تر زندگی انسان‌ها را پیش‌بینی كرد.متخصصان انگلیسی با استفاده از


فرمول‌های ریاضی خاص و نیز پروسه‌ای موسوم به «كند وكاو داده‌ها» به وجود یك ارتباط آماری بین شخصیت، الگوی زندگی و طبقه اجتماعی افراد با روش مورد علاقه آنها برای طبخ و مصرف تخم‌مرغ مثلا به شكل آب‌پز، نیمرو شل، نیمرو هم زده یا به صورت املت، پی بردند.


به گزارش روزنامه دیلی‌میل، این بررسی‌ها نشان داد افرادی كه ترجیح می‌دهند تخم‌مرغ نیمرو با زرده شل بخورند شخصیتی خونگرم و اجتماعی دارند، موسیقی‌های شاد گوش می‌دهند و اغلب شادتر هستند.


افرادی كه دوست دارند تخم‌مرغ آب‌پز بخورند شخصیتی بی‌انضباط و بی‌برنامه دارند. افرادی كه تخم‌مرغ نیمرو با زرده هم زده را ترجیح می‌‌دهند معمولا محتاط‌‌‌ تر و محافظه‌كارند و افرادی كه علاقه بیشتری به خوردن املت دارند، معمولا شخصیتی خوددار و منضبط دارند.


بعلاوه بیشتر علاقه‌مندان به خوردن تخم‌مرغ نیمرو مردها و جوانترها هستند كه جزو طبقه كاری ماهر به حساب می‌آیند.


همچنین افرادی كه تخم‌مرغ هم زده دوست دارند معمولا به مدیر شدن و كار كردن در سطوح بالای كاری تمایل بیشتری نشان می‌دهند و دوست دارند خانه شخصی داشته باشند و علاقه‌مندان به خوردن املت همیشه به نظم و انضباط در خانه اهمیت بیشتری می‌دهند.


شما چه نوع تخم‌مرغی دوست دارید بخورید؟



چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, :: 11:11 ::  نويسنده : ليلا
 مرکز پزشکی دانشگاه دوک (Duke) دریافته است که یک پیاده‌روی تند 30 دقیقه‌ای، سه مرتبه در هفته به اندازه داروهای ضدافسردگی برای تسکین علائم افسردگی‌های حاد در سنین مختلف موثر است.
 • تحقیقی که سال گذشته در آرشیو اینترنال مدیسین (Internal Medicine) به چاپ رسید نشان داد که زنانی که به طور منظم پیاده‌روی دارند، کمتر در معرض ابتلا به از دست رفتن حافظه و سایر زوال‌های ذهنی قرار دارند.
 • براساس آکادمی جراحان ارتوپد در امریکا، پیاده‌روی به شما برای داشتن یک دیدگاه مثبت به زندگی کمک کرده و باعث می‌شود جوان‌تر به نظر برسید.
• پیاده‌روی جریان خون را در مغز افزایش می‌دهد. در تحقیق که در سال 1999 روی افراد بالاتر از 60 سال انجام گرفت، مشخص شد که 45 دقیقه پیاده‌روی در روز مهارت‌ فکر کردن را در آنها افزایش می‌دهد.

• کلینیک مایو (
Mayo Clinic
) نیز شواهدی دارد که نشان می‌دهد ورزش پیاده روی تاثیر مثبتی بر سطح برخی انتقال‌دهنده‌های عصبی که تقویت‌کننده روحیه هستند در مغز دارد.
 
 ورزش همچنین تولید اندورفین را افزایش داده، فشار داخل عضلات را کم کرده، برای داشتن خوابی بهتر به شما کمک کرده و سطح کورتیزول هورمون استرس را نیز کاهش می‌دهد. 
داشتن بدنی زیباتر و سالمتر 
• 1.6 کیلومتر پیاده‌روی در روز 100 کالری می‌سوزاند. در سال می‌توانید بدون ایجاد تغییر در عادات غذاییتان تا 5 کیلو وزن کم کنید.
• متخصصین بر این عقیده‌اند که 6000 قدم پیاده‌روی در روز سلامت شما را ارتقاء داده و 10،000 قدم موجب کاهش وزنتان می‌شود.
• دانشگاه تنسی در یک تحقیق که در آن از گام‌شمار استفاده شد مشخص کرد که زنانی که بیش از 10،000 قدم در روز راه می‌روند، تا 40% از درصد چربی پایین‌تری برخوردار بوده و کمر و لگنشان نسبت به آنهایی که به طور متوسط کمتر از 6000 قدم راه می‌روند 10 تا 15 سانتیمتر باریک‌تر است.

• اگر فقط 2000 قدم پیاده‌روی در روز به فعالیت‌های روزمره‌تان اضافه کنید، هیچوقت دچار افزایش وزن نخواهید شد. تحقیقات دکتر جیمز او. هیل (
Dr. James O. Hill
) در مرکز تغذیه انسانی دانشگاه کولورادو این را تایید می‌کند.

• تحقیقی که اخیراً در دانشگاه هاروارد انجام گرفت نشان داد که راه رفتن با سرعت متوسط به مدت 3 ساعت در هفته—یا 30 دقیقه در روز—می‌تواند احتمال بیماری‌های قلبی را تا 40% در زنان کاهش دهد.

• مجله انجمن پزشکی امریکا مشخص کرد که زنانی که در سنین 30 تا 50 سالگی خود پیاده‌روی می‌کنند، احتمال ابتلا به سرطان سینه را در خود کاهش می‌دهند.

• براساس یک تحقیق، اگر پیاده‌روی منظم داشته باشید (3 باز در هفته یا بیشتر به مدت نیم ساعت یا بیشتر) به طور متوسط حدود 600 هزار تومان در سال برای هزینه‌های پزشکی صرفه‌جویی خواهید کرد.
داشتن سیاره‌ای سبزتر
• اگر هر هفته فقط 15 کیلومتر از رانندگی خود کم کنید، 230 کیلوگرم دی‌اکسید‌کربن کمتری در سال وارد هوا خواهد شد.
• تحقیق حمل‌ونقل شخصی در سال 1995 مشخص کرد که تقریباً 40% از اکثر سفرهای داخل شهری با اتومبیل کمتر از 3 کیلومتر است که برابر با 10 دقیقه راندن دوچرخه یا کمتر از 40 دقیقه پیاده‌روی است.
• هزینه کار کردن یک اتومبیل در سال تقریباً 2 میلیون تومان می‌باشد. هزینه کار کردن یک دوچرخه در سال فقط 50 هزار تومان است.
انگیزه بگیرید
• یک بلوک شهری برابر با 200 قدم است.
• یک مایل (6/1 کیلومتر) برابر با 2000 قدم یا حدود 20 دقیقه پیاده‌روی است.
• در زندگی شما چیزی در حدود 65،000 مایل (104607.75 کیلومتر) راه می‌روید—برابر با سه مرتبه راه رفتن دور کره زمین!
• در یک تحقیق مشخص شد که مردها به طور متوسط 18،425 قدم و زنان 14،196 قدم در روز راه می‌روند.

 



چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, :: 11:9 ::  نويسنده : ليلا

گورستان با سکوتش میگوید:

سخت نگیر!

زندگی ارزش یک ثانیه اندوه را ندارد




چهار شنبه 5 مهر 1391برچسب:, :: 15:25 ::  نويسنده : ليلا
 
حكايت ما آدم ها،حكايت كفشهاييه كه،اگه جفت نباشند..
هر كدومشون،هر چقدر شيك باشند،تا هميشه لنگه به لنگه اند..
كاش خدا جفت هر كس را باهاش مي آفريد،تا اينهمه آدمهاي لنگه به لنگه زير اين سقف ها،به اجبار،خودشون رو جفت نشون نمي دادند..


چهار شنبه 5 مهر 1391برچسب:, :: 15:25 ::  نويسنده : ليلا
 
به زندگي فكر كن ولي برايش غصه نخور!
ديدن،حقيقت است،ولي درست ديدن،فضيلت
ادب خرجي ندارد ولي همه چيز را مي خرد.
زندگي معلم بي رحمي است كه اول امتحان ميكند و بعد درس مي دهد،با شروع هر صبح فكر كن تازه به دنيا آمدي،مهربان باش و دوست بدار شايد كه فردائي نباشد و شايد فردايي باشد اما عزيزي نباشد!


چهار شنبه 5 مهر 1391برچسب:, :: 15:10 ::  نويسنده : ليلا


قرآن کتابی است که نام بیش از 70 سوره اش از مسائل انسانی گرفته شده است
و بیش از 30 سوره اش از پدیده های مادی و تنها 2 سوره اش از عبادات!
آن هم حج و نماز !

کتابی است که شماره آیات جهادش با آیات عبادتش قابل قیاس نیست.
این کتاب از آن روزی که به حیله دشمن و به جهل دوست لایش را بستند، لایه
اش مصرف پیدا کرد و وقتی متنش متروک شد، جلدش رواج یافت و از آن هنگام که
این کتاب را ــ که خواندنی نام دارد ــ دیگر نخواندند و برای تقدیس و تبرک و اسباب کشی بکار رفت،
از وقتی که دیگر درمان دردهای فکری و روحی و اجتماعی را از او نخواستند،
وسیله شفای امراض جسمی چون درد کمر و شانه و ... شد
و چون در بیداری رهایش کردند، بالای سر در خواب گذاشتند
وبالاخره، اینکه می بینی؛ اکنون در خدمت اموات قرارش داده اند و
نثار روح ارواح گذشتگانش و ندایش از قبرستان های ما به گوش می رسد،

قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان
آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند " چه کس مرده است؟ "
چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است.

قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام.
یکی ذوق می کند که ترا بر روی برنج نوشته،‌ یکی ذوق میکند که ترا فرش کرده،
‌یکی ذوق می کند که ترا با طلا نوشته، ‌یکی به خود می بالد که ترا
در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و … آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی کنیم؟

قرآن! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و ترا می شنوند،‌
آن چنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند
اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند ”احسنت …! ”
گویی مسابقه نفس است …

قرآن !‌ من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه،
‌خواندن تو از آخر به اول ،‌یک معرفت است یا یک رکورد گیری
ای کاش آنان که ترا حفظ کرده اند، ‌حفظ کنی، تا این چنین ترا اسباب مسابقات هوش نکنند.

خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو.
آنان که وقتی ترا می خوانند چنان حظ می کنند،‌ گویی که قرآن همین الان
به ایشان نازل شده است. آنچه ما با قرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است
که به صلیب جهالت کشیدیم.



چهار شنبه 1 شهريور 1391برچسب:, :: 21:19 ::  نويسنده : ليلا

پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است. اگر عشق‌ات ساده است و کوچک و معمولی، اگر عشق‌ات گذرا است و تفنن و تفریح... خدا چندان کاری به کارت ندارد. اجازه می‌دهد که عاشقی کنی، تماشایت می‌کند و می‌گذارد که شادمان باشی اما هر چه که در عشق ثابت قدم تر شوی، خدا با تو سخت گیرتر می‌شود.
 
هر قدر که در عاشقی عمیق تر شوی و پاک بازتر و هر اندازه که عشق‌ات ناب‌تر شود و زیباتر، بیش‌تر باید از خدا بترسی. زیرا خدا از عشق های پاک و عمیق و ناب و زیبا نمی‌گذرد، مگر آنکه آن را به نام خودش تمام کند.
 
پشت سر هر معشوقی، خدا ایستاده است و هر گامی که تو در عشق برمی‌داری، خدا هم گامی در غیرت برمی‌دارد. تو عاشق تر می‌شوی و خدا غیورتر.
و آن گاه که گمان می‌کنی معشوق چه دست یافتنی است و وصل چه ممکن و عشق چه آسان، خدا وارد کار می‌شود و خیال‌ات را درهم می‌ریزد و معشوق‌ات را درهم می‌کوبد؛ معشوق‌ات، هر کس که باشد و هر جا که باشد و هر قدر که باشد. خدا هرگز نمی‌گذارد میان تو و خودش، چیزی فاصله بیندازد.
 
معشوق‌ات را می‌شکند و تو ناامید می‌شوی و نمی‌دانی که ناامیدی زیباترین نتیجه عشق است. ناامیدی از اینجا و آنجا، ناامیدی از این کس و آن کس. ناامیدی از این چیز و آن چیز. تو ناامید می‌شوی و گمان می‌کنی که عشق بیهوده‌ترین کارها است. و برآنی که شکست خورده‌ای و خیال می‌کنی که آن همه شور و آن همه ذوق و آن همه عشق را تلف کرده‌ای. اما خوب که نگاه کنی می‌بینی حتی قطره‌ای از عشق‌ات، حتی قطره‌ای هم هدر نرفته است. خدا همه را جمع کرده و همه را برای خویش برداشته و به حساب خود گذاشته است.
 
خدا به تو می‌گوید: "مگر نمی‌دانستی که پشت سر هر معشوق خدا ایستاده است"؟ تو برای من بود که این همه راه آمده‌ای و برای من بود که این همه رنج برده‌ای و برای من بود که این همه عشق ورزیده‌ای. پس به پاس این، قلب‌ات را و روح‌ات را و دنیایت را وسعت می‌بخشم و از بی‌نیازی نصیبی به تو می‌دهم. و این ثروتی است که هیچ کس ندارد تا به تو ارزانی‌اش کند.
 
فردا اما تو باز عاشق می‌شوی تا عمیق‌تر شوی و وسیع‌تر و بزرگ‌تر و ناامیدتر. تا بی‌نیازتر شوی و به او نزدیکتر. راستی اما چه زیباست و چه باشکوه و چه شورانگیز، که پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است!



دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:, :: 18:57 ::  نويسنده : ليلا
هفت تا سنگ بنداز تو دریا و هفت تا آرزو کن !
به آسمون و ستاره ها نگاه کن !
چای بخور ، برای دیگران هم چای دم کن !
جوراب های رنگی بپوش !
خواب ببین !
شعر بگو !
خاطرات قشنگ رو بنویس !
بالا بلندی ، وسطی بازی کن !
قاصدک ها رو بگیر و آرزو کن و فوتشون کن !
خواب بد دیدی بپر ، حتما یه لیوان آب بخور !
... بی مناسبت کادو بخر ! بگو این توی ویترین برای تو بود !
در لحظه دست دادن به یه دوست ، دستش رو فشار بده
لباس های رنگی بپوش !
آب نبات چوبی لیس بزن !
نوزاد فامیل رو بغل کن !
عکسات رو با لبخند بگیر !
بستنی قیفی بخور !
زیر جمله های قشنگ یه کتاب خط بکش !
به کوچیکتر ها سلام کن !
تلفن رو بردار و به دوست های قدیمیت زنگ بزن !

باغ وحش برو ، شهربازی ، چرخ و فلک سوار شو !
جمعه ها کوه برو ، هر جاش که خسته شدی ، یه ذره دیگه ادامه بده !
نون خامه ای بخر و با لذت بخور !
قبل خواب کارای روزت رو مرور کن !
هیچ وقت خودت رو به مردن نزن !
نفس های عمیق بکش !
به دردو دل دیگران با دقت گوش بده !
سوار تاکسی شدی بلند سلام کن !
چون ...
هر جا وایستی ، مـــــُـــردی !!
زنده باش ، زندگی کن !
برای زنده موندن از داشته هات غافل نشو !
قدر همشون رو بدون ،
بگذار زندگی از اینکه تو زنده ای، به خودش ببالد.


دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:, :: 18:48 ::  نويسنده : ليلا


كجا باید رفت؟.....
ز كه باید پرسید؟!!!
واژه عشق و پرستیدن چیست؟
جان اگر هست چرا در من نیست؟

 

من كه خود می دانم ..
راه من راه فناست
قصه عشق فقط یك رویاست....
اه ای راه سكوت...
اه ای ظلمت شب....
من همان گمشده ی این خاکم
به خدا عاشق قلبی پاكم
 
 



شنبه 1 فروردين 0برچسب:, :: 11:52 ::  نويسنده : ليلا
1. از اظهار دلتنگى پرهیز کنید.
هیچ یک از ما نمى‏تواند ادعا کند که عوامل دلتنگى آور پیرامون او وجود ندارد. دلتنگى‏گاه علت آشکار دارد و زمانى ناآشکار. با علت‏هاى آشکارش مى‏توان مبارزه کرد ولى عوامل ناآشکار، شناخته نمى‏شود تا برطرفشان کرد. دلتنگى از یک نظر عامل اندیشه در کارها، یقین به بى‏ارزشى دنیا و فریفته نشدن به آن است؛ اما زمانى که از حالت زود گذر به شکل پایدار در آید، پدیده‏اى ویرانگر است. سفارش به انجام دعا و تعقیب نمازها یکى بدان سبب است که معانى آن دعاها، مانع از پایدارى دلتنگى‏هاى ویرانگر است. نمازگزارى که در پى عبادت خود چنین زمزمه کند، با دلتنگى انسى نمى‏یابد: خدایا به درستى که آمرزش تو امیدبخش‏تر از کردار من است و رحمتت وسیع‏تر از گناه من. بار خدایا، اگر من اهل و شایسته براى دریافت رحمت و مواهب تو نیستم، رحمت تو بسى اهل و شایسته است که مرا فرا گیرد. اى پوشنده عیب‏ها و اى شنونده شکوه‏ها! اى آن که درگاهش براى جویندگان گشاده است! اى مهربان، روزى بخش، دادرس، یکتاى بى‏همتا، رفیق همراه و...! 

آن دلتنگى که از حالت زود گذر به شکل پایدار چهره تغییر مى‏دهد، نوعى است که فرد خود آغازگر و تقویت کننده آن است. بدین شیوه که پیوسته از درون به خرده‏گیرى از خویش مى‏پردازد و یکایک قوایش را به محاکمه مى‏گیرد؛ خود را براى هر کار ناموفقش ملامت مى‏کند و نارسایى و ناکامى‏اش را بزرگ جلوه مى‏دهد. به همین سبب همیشه پیرامونش را تار و سرانجام کارهایش را تباه و بى‏نتیجه مى‏پندارد.


بدانید که آغاز بیش‏تر افسردگى‏هاى مرموز، دلتنگى‏هاى ساده بوده است. پس تصمیم بگیرید تا آن جا که ممکن است ذهن و اعصاب خود را در اختیار دلتنگى قرار ندهید که پس از مدتى در اعماق جانتان لانه مى‏کند و آن‏گاه دیگر به سادگى شما را ترک نمى‏کند تا آرام آرام یکایک نیروهایتان را مرموزانه فرسوده کند. 


ادامه مطلب ...


یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:, :: 17:51 ::  نويسنده : ليلا

تو قامت بلند تمنایی ای درخت

همواره خفته است در آغوشت آسمان

بالایی ای درخت

دستت پر از ستاره و جانت پر از بهار

زیبایی ای درخت

وقتی که باد ها در برگهای درهم تو لانه می کنند

وقتی که بادها گیسوی سبز فام تورا شانه می کنند

غوغایی ای درخت

وقتی که چنگ وحشی باران گشوده است

در بزم سرد او،خنیاگر غمین خوش آوایی ای درخت

در زیر پای تو؛

اینجا شب است و شب زدگانی که چشمشان صبحی ندیده است 

تو روز را کجا؟خورشید را کجا؟در دشت دیده غرق تماشایی ای درخت؟

چون با هزار رشته تو با جان خاکیان

پیوند می کن

پروا مکن ز رعد ؛پروا مکن ز برق 

که بر جایی ای درخت




یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:, :: 17:47 ::  نويسنده : ليلا

گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم!

ببرم بخوابانمش!


لحاف را بکشم رویش!

دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم!

حتی برایش لالایی بخوانم،

وسط گریه هایش بگویم:

غصه نخور خودم جان!

درست می شود!درست می شود!

اگر هم نشد به جهنم...

تمام می شود...

بالاخره تمام می شود...!!!





یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:, :: 17:39 ::  نويسنده : ليلا
 
 
 
وقتی راه رفتن آموختی، دویدن بیاموز
و دویدن که آموختی ، پرواز را
- - - - - - - - - - - - - -
راه رفتن بیاموز، زیرا راه هایی که می روی جزیی از تو می شود و سرزمین هایی که می پیمایی بر مساحت تو اضافه می کند
- - - - - - - - - - - - - -
دویدن بیاموز ، چون هر چیز را که بخواهی دور است و هر قدر که زودباشی، دیر
- - - - - - - - - - - - - -
و پرواز را یاد بگیر نه برای اینکه از زمین جدا باشی، برای آن که به اندازه فاصله زمین تا آسمان گسترده شو
- - - - - - - - - - - - - -
من راه رفتن را از یک سنگ آموختم ، دویدن را از یک کرم خاکی و پرواز را از یک درخت
- - - - - - - - - - - - - -
بادها از رفتن به من چیزی نگفتند، زیرا آنقدر در حرکت بودند که رفتن را نمی شناختند
- - - - - - - - - - - - - -
پلنگان، دویدن را یادم ندادند زیرا آنقدر دویده بودند که دویدن را از یاد برده بودند
- - - - - - - - - - - - - -
پرندگان نیز پرواز را به من نیاموختند، زیرا چنان در پرواز خود غرق بودند که آن را به فراموشی سپرده بودند
- - - - - - - - - - - - - -
اما سنگی که درد سکون را کشیده بود، رفتن را می شناخت
کرمی که در اشتیاق دویدن سوخته بود، دویدن را می فهمید
و درختی که پاهایش در گل بود، از پرواز بسیار می دانست
- - - - - - - - - - - - - -
آنها از حسرت به درد رسیده بودند و از درد به اشتیاق و از اشتیاق به معرفت
 


سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, :: 22:43 ::  نويسنده : ليلا

دوباره آسمان این دل ابری شده
دوباره این چشمهای خسته بارانی شده
دوباره دلم گرفته ، و شعر دلتنگی را برای این دل می خوانم
می خوانم و اشک می ریزم
آنقدر اشک می ریزم تا این اشکها تبدیل به گریه شوند
در گوشه ای تنها و خسته از این دنیا
دوباره این دل بهانه می گیرد و درد دلتنگی را در دلم بیشتر می کند
خیلی دلم گرفته است
مثل همان لحظه ای که آسمان ابری می شود
خیلی دلم گرفته است
مثل همان لحظه ای که پرنده در قفس اسیر است
و با نگاه معصومانه خود به پرنده هایی که در آسمان
آزادانه پرواز می کنند چشم دوخته است
دلم گرفته مثل لحظه ی تلخ غروب!
مثل لحظه ی سوختن پروانه !
مثل لحظه ی شکستن یک قلب تنها...!دوباره خورشید می رود و یک آسمان بی ستاره می آید
و دوباره این دل بهانه می گیرد
به کنار پنجره می روم!
نگاه به آسمان بی ستاره!
آسمانی دلگیرتر از این دل خسته!
یک شب سرد و بی روح!
سردتر از این وجود یخ زده!
خیلی دلم گرفته است!
احساس تنهایی در وجودم بیشتر از همیشه است!
تنهایی مرا می سوزاند!
دلم هوای تورا کرده است!
دوباره این دل مثل چشمانم در حسرت طلوعی دیگر است!
آسمان چشمانم پر از ابرهای سیاه سرگردان است
قناری پر بسته در گوشه ای از قفس  این دل نشسته و بی آواز است!
هوا ! هوای ابریست! هوای دلگیریست!
می خواهم گریه کنم. می خواهم ببارم
دلم می خواهد از این غم تلخ و نفسگیر رها شوم!
اما نمی توانم!
خیلی دلم گرفته است!
اما کسی نیست تا با من درد و دل کند!
کسی نیست سرم را بر روی شانه هایش بگذارم و آرام شوم
هیچکس نیست............!!!

 



یک شنبه 11 تير 1391برچسب:, :: 9:44 ::  نويسنده : ليلا

 

 

یادتان هست که آمد آن مرد
زیر باران و تنی خسته و سرد
یادتان هست به دستش نان بود
بر لبش خنده به دل ماتم و درد
دل دریایی او ماتم داشت
...
...
غصه می خورد عزیزش غم داشت
دخترش شهریه می خواست نگفت
صورتش جای دو سیلی کم داشت
پدرم آه نکش می دانم
دفتر چشم تو را می خوانم
تو فقط باز بگو هستی من
سایه ای بر سر تو می مانم
زنگ در ، باز پدر، مهمان نیست
در دو دستش اثری از نان نیست
سفره ام بوی تو را می خواهد
قیمت مهر پدر ارزان نیست

 

 

 

 

 

 

 

 

 



جمعه 9 تير 1391برچسب:, :: 23:12 ::  نويسنده : ليلا

به قـــولِ بابام
ديکتـاتـور اون بچّه ي دو ساله ست که بيست نـفر مجبورند به خاطــر اون کـارتون نگاه کنند


به قـــولِ داییم،
اگه خر اعتماد به نفس بعضی ها رو داشت الان سلطان جنگل بود...


به قـــولِ لامارتین شاعر فرانسوی ،
تو را دوست دارم بدون آنکه علتش را بدانم.محبتی که علت داشته باشد یا احترام است یا ریا . . .
به قـــولِ مارتین لوتر کینگ،
گرفتن آزادی از مردمی که نمیخواهند برده بمانند,سخت است اما دادن آزادی به مردمی که میخواهند برده بمانند سخت تر است...!


به قـــولِ مایکل اسکوفیلد
همیشه اون تغییری باش که میخوای توی دنیا ببینی.


به قـــولِ خسرو گلسرخی:
بسپاریم بر سنگ مزارمان تاریخ نزنند؛ تا آیندگان ندانند بیعرضگانِ این برهه از تاریخ ما بوده ایم...!

به قـــولِ زنده یادحسین پناهی
تازه میفهمم بازی های کودکی حکمت داشت
زوووووووو.....
تمرین روزهای نفس گیرزندگی بود


به قـــولِ چارلی چاپلین
آموخته‌ام که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید
پس چه چیز باعث شد که من بیندیشم می‌توانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم

به قـــولِ چارلی چاپلین
شاید بتوانی کسی را که خواب است بیدار کنی اما کسی که خود را به خواب زده هرگز...!


به قـــولِ حسین پناهي
قطعا روزی صدایم را خواهی شنید... روزی که نه صدا اهمیت دارد نه روز..


به قـــول ارنستو چه گوارا
دستم بوی گل میداد
مرا به جرم چیدن گل محکوم کردند...
اما هیچ کس فکر نکرد که شاید
...
یک گل کاشته باشم
...!


به قـــولِ حسین پناهی
این آینده ,کدام بود که بهترین روزهای عمر را حرامِ دیدارش کردم؟


به قـــولِ والت ویتمن
زندگی به من آموخت؛
بودن با كسانی كه دوستشان دارم، از همه چیز با ارزش تر است.


به قـــولِ ژان پل سارتر
از همه اندوهگین تر شخصی است كه از همه بیشتر می خندد!


به قـــولِ مارک تواین
آنجا كه آزادي نيست،
اگر رای دادن چیزی را تغییر می داد،
اجازه نمی دادند که رای بدهید!


به قـــولِ برتراند راسل
مشکل دنیا این است، که احمق ها کاملاً به خود یقین دارند،
در حالیکه دانایان، سرشار از شک و تردیدند



شنبه 3 تير 1391برچسب:, :: 10:51 ::  نويسنده : ليلا

 

پیامبر (صلی الله علیه و آ له) فرمود: «لکل شی‌ء عروس و عروس القرآن سوره الرحمن؛ برای هر چیزی عروسی است و عروس قرآن سوره الرحمن است.»
 

فبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (سوره الرحمان
پس کدام یک از نعمات پروردگارتان را انکار می کنید؟
در روایات اسلامی آمده که کفار مکه از پیامبر اسلام (ص) تقاضا کردند برای صدق دعوی خود ماه را به دو نیم بشکافد و به او قول دادند که اگر چنین نماید به دین اسلام و صدق گفتار او ایمان خواهند آورد... آن شب آسمان صاف و ماه به صورت کامل (بدر) بود، پیامبر (ص) از خداوند خواست تا آنچه را که کفار مکه از او خواسته اند به آنها نشان بدهد تا ایمان بیاورند... خداوند دعای پیامبرش را اجابت کرد... و سپس ماه به دو نیم شکافته شد، نیمی در کوه صفا و نیم دیگر در کوه قیقعان در مقابل آن قرار گرفت.

کفار مکه که در حال مشاهده این واقعه بودند گفتند که محمد (ص) ما را سحر کرده است، سپس گفتند اگر او ما را سحر کرده باشد نمی تواند همه مردم را سحر کند، ابوجهل گفت: "صبر کنید تا یکی از اهل بادیه بیاید و از او سئوال کنیم که آیا انشقاق ماه را دیده است یا نه، اگر تایید کرد ایمان می آوریم و اگر نه معلوم می شود که محمد (ص) چشمان ما را سحر کرده است."

 بالاخره یکی از اهالی بادیه به مکه آمد و این خبر را تصدیق کرد و آنگاه ابو جهل و مشرکان گفتند: "این سحر مستمر است" و آنگاه این آیات مبارک نازل شد ... "اقتربت الساعه وانشق القمر ..." باری این موضوع پایان یافت و مشرکان ایمان نیاوردند.

در یکی از نشستهای دکتر زغلول النجار در یکی از دانشگاههای انگلیس، وی در خصوص معجزه شق القمر در صدر اسلام به دست پیامبر (ص) به عنوان یکی از معجزات پیامبر (ص) که توسط ناسا به اثبات رسیده است صحبت می کرد. در این میان یکی از حاضران که به اسلام خیلی توجه و اهتمام داشت به نام "داوود موسی بیتکوک " که در حال حاضر نیز رئیس حزب اسلامی بریتانیاست ماجرای مسلمان شدن خود را اینگونه نقل کرد:

    "هنگامی که می خواستم در مورد اسلام تحقیق کنم یکی از دوستانم ترجمه ای از قران کریم به زبان انگلیسی را به من هدیه کرد و من نیز بطور اتفاقی آن را باز کردم و اتفاقا سوره قمر آمد. سپس شروع به خواندن کردم ....و ماه شکافته شد... وقتی به این جمله رسیدم از خود پرسیدم آیا واقعا ماه شکافته شده است؟؟! سپس با ناباوری کتاب را بسته و به کناری گذاشتم و از تحقیق در باره اسلام هم منصرف شدم و دیگر سراغ آن کتاب هم نرفتم.

    روزی در مقابل تلویزیون نشسته بودم و طبق معمول برنامه اي را مشاهده می کردم، برنامه ای بود که در آن مجری با سه نفر از دانشمندان ناسا متخصص در علوم فضایی مصاحبه داشت. موضوع برنامه جنگ ستارگان و صرف میلیاردها دلار در این راه و اعتراض به این موضوع بود. مجری با بیان اینکه صدها میلیون نفر در سراسر جهان از گرسنگی رنج می برند، دانشمندان را مورد انتقاد قرار داده بود و آنان هم با بیان مفید بودن این تحقیقات در مجلات کشاورزی و صنعت و غیره از این طرحها دفاع می کردند...

   



ادامه مطلب ...


وقتی آن شب از سر کار به خانه برگشتم، همسرم داشت غذا را آماده می‌کرد، دست او را گرفتم و گفتم، باید چیزی را به تو بگویم. او نشست و به آرامی مشغول غذا خوردن شد. غم و ناراحتی توی چشمانش را خوب می‌دیدم.

یکدفعه نفهمیدم چطور دهانم را باز کردم. اما باید به او می‌گفتم که در ذهنم چه می‌گذرد. من طلاق می‌خواستم. به آرامی موضوع را مطرح کردم. به نظر نمی‌رسید که از حرفهایم ناراحت شده باشد، فقط به نرمی پرسید، چرا؟

از جواب دادن به سوالش سر باز زدم. این باعث شد عصبانی شود. ظرف غذایش را به کناری پرت کرد و سرم داد کشید، تو مرد نیستی! آن شب، دیگر اصلاً با هم حرف نزدیم. او گریه می‌کرد. می‌دانم دوست داشت بداند که چه بر سر زندگی‌اش آمده است. اما واقعاً نمی‌توانستم جواب قانع‌کننده‌ای به او بدهم. من دیگر دوستش نداشتم، فقط دلم برایش می‌سوخت.

با یک احساس گناه و عذاب وجدان عمیق، برگه طلاق را آماده کردم که در آن قید شده بود می‌تواند خانه، ماشین، و 30% از سهم کارخانه‌ام را بردارد. نگاهی به برگه‌ها انداخت و آن را ریز ریز پاره کرد. زنی که 10 سال زندگیش را با من گذرانده بود برایم به غریبه‌ای تبدیل شده بود. از اینکه وقت و انرژیش را برای من به هدر داده بود متاسف بودم اما واقعاً نمی‌توانستم به آن زندگی برگردم چون عاشق یک نفر دیگر شده بودم. آخر بلند بلند جلوی من گریه سر داد و این دقیقاً همان چیزی بود که انتظار داشتم ببینم. برای من گریه او نوعی رهایی بود. فکر طلاق که هفته‌ها بود ذهن من را به خود مشغول کرده بود، الان محکم‌تر و واضح‌تر شده بود.



ادامه مطلب ...


پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:, :: 22:33 ::  نويسنده : ليلا


گاه می رویـم تا برسیـم‎ ...

گاه می رویم تا برسیم.
کجایش را نمی ‌دانیم.
فقط می‌ رویم تا برسیم ...

 

بی خبر از آنکه همیشه رفتن راه رسیدن نیست.
گاه برای رسیدن باید نرفت، باید ایستاد و نگریست.
باید دید، شاید رسیده ای و ادامه دادن فقط دورت کند.
باید ایستاد و نگریست به مسیر طی شده ...

 

گاه رسیده ای و نمی‌ دانی
و گاه در ابتدای راهی و گمان می کنی رسیده ای
مهم رسیدن نیست، مهم آغاز است
که گاهی هیچ روی نمی دهد
و گاهی می شود بدون آنكه خواسته باشی!

 

پدرم می گفت تصمیم نگیر!
و اگر گرفتی آغاز را به تأخیر انداختن، نرسیدن است
اما گاهی آغاز نکردنِ یک مسیر بهترین راه رسیدن است

 


گاه حتی لازم است بعد از نمازت بنشینی و فکر کنی،
ببینی كه ورای باورهایت چیست؟
ترس یا اشتیاق یا حقیقت؟

 


گاهی هم درختی، گلی را آب بدهی، حیوانی را نوازش کنی و غذا بدهی؛
ببینی هنوز از طبیعت چیزی در وجودت هست یا نه؟

 

یا پای کامپیوترت نباشی، گوگل و یاهو و فلان را بی‌خیال شوی
با خانواده ات دور هم بنشینید، یا گوش به درد دل رفیقت بدهی و
ببینی زندگی فقط همین صفحه نمایش و فضای مجازی نیست ...

 

شاید هم بخشی از حقوقت را بدهی به یک انسان محتاج تا ببینی
در تقسیم عشق در نهایت تو برنده ای یا بازنده؟

 

لازم است گاهی عیسی باشی
ایوب باشی
و بالاخره لازم است گاهی از خود بیرون آیی و
از فاصله ای دورتر به خودت بنگری و با خود بگویی:
سالها سپری شد تا آن شوم که اکنون هستم ...
آیا ارزشش را داشت؟

 

سپس کم کم یاد می ‌گیری
که حتی نور خورشید هم سوزاننده است اگر زیاد آفتاب بگیری
می آموزی كه باید در باغ خود گل پرورش دهی
نه آنكه منتظر کسی باشی تا برایت گلی بیاورد.
یاد می ‌گیری که می‌ توانی تحمل کنی که در خداحافظی محکم باشی
و یاد می گیری که بیش از آنكه تصور می كردی خودت و عمرت ارزش دارد


 

 

 



جمعه 26 خرداد 1391برچسب:, :: 19:6 ::  نويسنده : ليلا

اخيراً کتابی با عنوان "اقتدار گرائی ايرانی در عهد قاجار" با قلم استاد علوم سياسی
دکتر محمود سريع القلم ،  به بازار نشر عرضه شده است.
آنچه که مرا بيش از موضوع و متن کتاب تحت تاثير قرار داد، صفحه "تقديم" است که نويسنده در ابتدای کتاب خود آورده و از ديدگاه من، در نوع  خود کم نظير است.  
تقديم به ايرانيان زير ده سال، که در آينده برای کسب ثروت، به نهاد دولت نزديک نخواهند شد!
برای افزايش قدرت کشور، ثروت توليد خواهند کرد؛  ظرفيت نقدپذيری و اصلاح تدريجی را در خود پديد خواهند آورد
از فرهنگ واکنش‌های سريع به خويشتن داری، ارتقاء فرهنگی پيدا خواهند کرد
از فرهنگ شفاهی و غير دقيق به فرهنگ مسئولانه مکتوب، انتقال تمدنی پيدا خواهند نمود
از رفتارها و کارهای کوتاه مدت به گستره دراز مدت، رشد فکری پيدا خواهند کرد
تضعيف، تخريب و انتقام را از فرهنگ سياسی خود حذف خواهند نمود
به رشد فکری و استقلال فکری از طريق مطالعه حداقل دو ساعت در روز روی خواهند آورد
برای ايرانيان ديگر از رانندگی گرفته تا کسب قدرت، حقوق قائل خواهند شد
از رشد و موفقيت ديگران به طور واقعی خوشحال شده و درس خواهند آموخت
غرور بی جا، حسادت و ناجوانمردی را به سکوت، احترام و گذشت تبديل خواهند کرد
دروغ گوئی و وارونه جلوه دادن واقعيت ها را از نظام معاشرتی خود با ديگران حذف خواهند نمود
برای کسب قدرت،به اصل رقابت و فرصت برای ديگران اعتقاد خواهند داشت
و پس از رسيدن به قدرت، فقط دوره محدودی، صرفاً برای تحقق کارهای بزرگ، در قدرت خواهند ماند.
 
برای آنانی که دغدغه ايران فردا را دارند بفرستيد  در دنيا هيچ چيزي به اندازه آموختن براي ساختن يك زندگي انساني اهميت ندارد و اين آموزش از هر قوم و مليتي ميتواند باشد.
انتشار اين مطالب شايد بتواند به اندازه ذره اي ناچيز در ترويج گزينه هاي مثبت رفتار عمومي و فرهنگ سازي موثر باشد.



جمعه 26 خرداد 1391برچسب:, :: 19:3 ::  نويسنده : ليلا

   *راستش ما دیدیم مجلس خیلی وقت است دارد با دو واژه «ازدواج مجدد» و«ازدواج موقت» بازی می کند و توی سر خودش می زند تا بگوید من به فکر حمایت ازخانواده هستم. کسی هم نمی گوید این چه جور حمایتی است که فقط دو جور ازدواجخشک و خالی را در برمی گیرد، **
.**انواع ازدواج های پیشنهادی ما**:** ** *** **ازدواج مسلم**: **ازدواج اول که حق مسلم هر مردی است**.*** **

ازدواح مفرح**: **مردی که از یکنواختی زندگی با همسر اولش خسته شده است،برای تفریح زن دیگری بگیرد**.*** **

ازدواج موجه**: **چرا مردی که زن اولش بچه دار نمی شود یا بیماری دارد،به بهانه های واهی مثل مردانگی و انسانیت و تن دادن به قسمت و صبر در امتحانالهی، به پای او بماند؟ موجه است که در این هنگام هرچه زودتر برای ازدواج بعدیاش اقدام کند**.*** **ا

زدواج متمم**: **مرد ببیند چه صفات زنانه ای را دوست داشته که زن اولشندارد. بعد زنی بگیرد که آن صفت ها را داشته باشد**.*** **

ازدواج مثلث**: **مرد تقوی پیشه کرده و به سه زن قناعت نماید**.*** **

ازدواج مربع**: **مرد تمام چهار زنی را که شرع به او اجازه می دهد بگیرد**.*** **

ازدواج ملون**: **مرد چهار زن بگیرد: سفید پوست، سرخ پوست، سیاه پوست وزرد پوست**.*** **ازدواج منظم**: **

مرد هر شش ماه یک بار زن بگیرد**.*** **ازدواج میسر**: **

مرد هر زنی را که برایش میسر است بگیرد**.*** **

ازدواج مشبک**: **مرد یک شبکه هرمی ازدواج راه بیندازد. به این معنی کههر زنی گرفت، آن زن، چهار زن دیگر را هم به او معرفی کند و او همه آنها رابگیرد**.*** **ا

زدواج مکرر**:** **مرد آن قدر زن بگیرد تا جانش در برود*



یک شنبه 14 خرداد 1391برچسب:, :: 10:38 ::  نويسنده : ليلا


گفتم: سلام خواجه، گفتا: علیک جانم
گفتم: کجا روانى ؟ گفتا: خودم ندانم


گفتم: بگیر فالى، گفتا: نمانده حالى
دایم اسیر گشتم در بند بیخیالى


گفتم که: تازه تازه شعر و غزل چه دارى
گفتا که: می سرایم تکنو ،رپ و سواری!


گفتم: کجاست لیلى ، مشغول دلربایى ؟
گفتا: شده ستاره در فیلم سینمایى


گفتم: بگو ز خالش، آن خال آتش افروز
گفتا: عمل نموده، دیروز یا پریروز


گفتم: بگو زمویش، گفتا: که مِش نموده
گفتم: بگو ز یارش، گفتا: ولش نموده


گفتم: چرا، چگونه؟ عاقل شدست مجنون؟
گفتا: شدید گشته معتاد گرد و افیون


گفتم: کجاست جمشید؟ جام جهان نمایش؟
گفتا: خریده قسطى یک ال سی دی به جایش


گفتم: بگو ز ساقى حالا شده چه کاره
گفتا: شده پرستار یا منشى اداره

گفتم: بگو ز زاهد، آن رهنماى منزل
گفتا: که دست خود را بردار از سر دل


گفتم: ز ساربان گو با کاروان غمها
گفتا: آژانس دارد با تور دور دنیا


گفتم: بکن ز محمل یا از کجاوه یادى
گفتا: پژو ، دوو، بنز ،کمری نوک مدادى


گفتم که: قاصدت کو؟ آن باد صبح شرقى
گفتا که: جاى خود را داده به فکس برقى
 
گفتم: بیا ز هدهد جوییم راه چاره
گفتا: به جاى هدهد دیش است و ماهواره


گفتم: سلام ما را باد صبا کجا برد
گفتا: به پست داده ، آوُرد یا نیاوُرد ؟


گفتم: بگو ز مشکِ آهوى دشت زنگى
گفتا که: ادوکلن شد در شیشه هاى رنگى


گفتم: سراغ دارى میخانه اى حسابى
گفت: آن چه بود از دم ،گشته چلوکبابى



جمعه 15 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 17:42 ::  نويسنده : ليلا

 


تستی که در زیر ملاحظه مینمایید یکی از بین المللی ترین تست های روانشناسی در 2 سال اخیر بوده که در بسیاری از کشورها از جمله امریکا و کانادا با استقبال ویژه ای مواجه شده است ...

اگـر مـایـلید اطلاعات بیشتری درباره شخصیت خودتان و خصوصیاتی که باعث مـی‌شوند دیگران شما را بیشتر دوست داشته باشند، پیدا کنید به تست زیر با دقت و در کمال صداقت پاسخ دهید



ادامه مطلب ...


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 12 صفحه بعد

درباره وبلاگ


می روم آهسته آهسته دوردوردور پایانی نیست سکوت است وسکوت وسکوت آنجا که فقط آب است و دریا آنجا که همیشه خدا می خندد آنجا که بهار با زمستان قهر نیست آنجا که آرزوهایم به پایان می رسد.
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان رد پایی بر ساحل و آدرس razak.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.

آموزش کامپیوتر





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 118
تعداد نظرات : 64
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


بهترين کدهاي موزيک و قالبهاي وبلاگ