رد پایی بر ساحل
 
 
پنج شنبه 24 آذر 1390برچسب:, :: 18:12 ::  نويسنده : ليلا

 شب سردی بود …. پیرزن بیرون میوه فروشی زل زده بود به مردمی که میوه میخریدن …شاگرد میوه فروش تند تند پاکت های میوه رو توی ماشین مشتری ها میذاشت و انعام میگرفت … پیرزن باخودش فکر میکرد چی میشد اونم میتونست میوه بخره ببره خونه … رفت نزدیک تر … چشمش افتاد به جعبه چوبی بیرون مغازه که میوه های خراب و گندیده داخلش بود … با خودش گفت چه خوبه سالم ترهاشو ببره خونه … میتونست قسمت های خراب میوه ها رو جدا کنه وبقیه رو بده به بچه هاش … هم اسراف نمیشد هم بچه هاش شاد میشدن … برق خوشحالی توی چشماش دوید ..دیگه سردش نبود !پیرزن رفت جلو نشست پای جعبه میوه …. تا دستش رو برد داخل جعبه شاگرد میوه فروش گفت : دست نزن نِنه ! وَخه برو دُنبال کارت ! پیرزن زود بلند شد …خجالت کشید ! چند تا از مشتریها نگاهش کردند ! صورتش رو قرص گرفت … دوباره سردش شد ! راهش رو کشید رفت … چند قدم دور شده بود که یه خانمی صداش زد : مادر جان …مادر جان ! پیرزن ایستاد … برگشت و به زن نگاه کرد ! زن مانتویی لبخندی زد و بهش گفت اینارو برای شما گرفتم ! سه تا پلاستیک دستش بود پر از میوه … موز و پرتغال و انار ….پیرزن گفت : دستِت دَرد نِکُنه نِنه….. مُو مُستَحق نیستُم ! زن گفت : اما من مستحقم مادر


من … مستحق داشتن شعور انسان بودن و به هم نوع توجه کردن ودوست داشتن همه انسانها و احترام به همه آنها بي هيچ توقعي  …اگه اینارو نگیری دلمو شکستی ! جون بچه هات بگیر ! زن منتظر جواب پیرزن نموند … میوه هارو داد دست پیرزن و سریع دور شد … پیرزن هنوز ایستاده بود و رفتن زن رو نگاه میکرد … قطره اشکی که تو چشمش جمع شده بود غلتید روی صورتش … دوباره گرمش شده بود … با صدای لرزانی گفت : پیر شی ننه …. پیر شی ! خیر بیبینی ! در تصاویرحکاکی شده بر سنگهای تخت جمشید هیچکس عصبانی نیست  هیچکس سوار بر اسب نیست هیچکس را در حال تعظیم نمی بینید  در بین این صدها پیکر تراشیده شده حتی یک تصویر برهنه وجود ندارد.  این ادب اصیل مان است:نجابت - قدرت - احترام - مهربانی - خوشرویی…



چهار شنبه 23 آذر 1390برچسب:, :: 21:37 ::  نويسنده : ليلا


آنهايي که (از ايران) رفته اند، ايميلشان را در حسرت ِ نامه از آنهايي که مانده اند باز مي کنند و از اينکه هيچ نامه اي ندارند کلافه مي شوند.

آنهايي که (در ايران) مانده اند هر روز ايميلشان را چک مي کنند و از اينکه نامه اي از آنهايي که رفته اند ندارند، کفرشان در ميايد .

آنها که رفته اند همانطور که دارند يک غذاي فوری درست مي کنند تا تنهايي بخورند، در این خیالند که آنهايي که مانده اند الان دارند دور هم دیزی یا قورمه سبزي با برنج زعفراني مي خورند و جمعشان جمع است .

آنها که مانده اند، همانطور که دارند يک غذاي سر دستي می پزند، تجسم مي کنند آنها که رفته اند الان با دوستان جديدشان گل مي گويند و گل ميشنوند و از ان غذاهايي مي خورند که توي کتاب هاي آشپزي عکسش هست. .

آنها که رفته اند، فکر مي کنند آنهايي که مانده اند دائم با هم به گردش میروند... دربند، لواسان، بام تهران و درکه و… و آنها را که آن گوشه دنيا تک افتاده اند، فراموش کرده اند. آنها که مانده اند، تصور مي کنند

آنها که رفته اند، هرشب به بار و ديسکو مي روند و خوش مي گذرانند و آنهایی را که توي اين جهنم گير افتاده اند فراموش کرده اند. . آنهايي که رفته اند دلشان لک زده بجای آن مشروب ها که چندان باب طبعشان نيست، يک چاي دم کرده سماوری حسابي بخورند.

آنهايي که مانده اند آرزو به دل شده اند که برای يکبار هم که شده بروند داخل مغازه اي و بی دغدغه و نگرانی، مشروب سفرش بدهند. .

آنها که مانده اند بر این باورند که آنهايي که رفته اند دیگر حق اظهار نظر ندارند و فوري قلم برداشته و اسم شان را خط مي زنند. آنها که رفته اند، با شوق و ذوق بيانيه امضا مي کنند و مي خواهند خودشان را به جريان سياسي کشوري که تويش نيستند، ملحق کنند. .

آنها که مانده اند در حسرت بي بي سي و صداي آمريکای بدون پارازيت، و اینترنت بدون فیلتر و رسانه های تماماً دولتی  کلافه مي شوند.

آنها که رفته اند پاي اينترنت پر سرعت، دنبال فوتبال شبکه 3 با گزارش عادل يا سريالهاي داخلی  و با کلام پارسي و فضاهایی ايراني هستند 

  آنها که مانده اند، در ذهنشان از آن طرف، مدينه فاضله مي سازند. آنها که رفته اند، به خاک گرفتن خاطراتشان در سرزمین مادری، حسرت میخورند.   و بالاخره: آنهايي که مانده اند مي خواهند بروند... آنهايي که رفته اند مي خواهند بر گردند...   اما... هم آنهايي که رفته اند و هم آنهايي که مانده اند در يک چيز مشترکند :    احساس تنهايي...



سه شنبه 15 آذر 1390برچسب:, :: 18:59 ::  نويسنده : ليلا

دکتر عی شریعتی 40سال قبل مرثیه ای برای سیدالشهدا نوشته است که همچنان خواندنی است.

این نوشته را به نقل از کتاب " حسین وارث آدم" می خوانید:

شب عاشورا بود، عاشورای سال ۴۹؛ گفتم بروم به مجلس روضه ای، که صدایش از هر کوچه و خانه امشب بلند است. منصرف شدم. اما شب عاشورا بود شهر یکپارچه روضه بود وخانه یکپارچه سکوت و درد، چه می‌توانستم کرد؟ از خودم توانستم منصرف شوم، از روضه توانستم منصرف شوم، اما چگونه می‌توانستم خود را از عاشورا منصرف کنم؟
نامه ام را که به دوستم نوشته بودم - دوستی که هرگاه روزگار عاجزم می‌کرد و رنج به نالیدنم وا می‌داشت، به پناه او می‌رفتم - برگرفتم، گفتم در این تنهایی درد و این شب سوگ، بنشینم و با خود سوگواری کنم، مگر نمی‌شود تنها عزاداری کرد؟ نشستم و روضه ای برای دل خویش نوشتم، آنچه را در نامه ی او برای خود نوشته بودم و تصور غربت و رنج خودم بود، تصحیح کردم تا تصویر غربت و رنج حسین گردد.
... پیش چشمم را پرده ای از خون پوشیده است.

در میان هیاهوی مکرر و خاطره انگیز دجله و فرات، این دو خصم خویشاوندی که هفت هزار سال، گام به گام با تاریخ همسفرند، غریو و غوغای تازه ای برپا است:
صحرای سوزانی را می‌نگرم، با آسمانی به رنگ شرم، و خورشیدی کبود و گدازان، و هوایی آتش ریز، و دریای رملی که افق در افق گسترده است، و جویباری کف آلود از خون تازه ای که می‌جوشد و گام به گام، همسفر فرات زلال است.

می‌ترسم در سیمای بزرگ و نیرومند او بنگرم، او که قربانی این همه زشتی و جهل است. به پاهایش می‌نگرم که همچنان استوار و صبور ایستاده و این تن صدها ضربه را بپاداشته است و شمشیرها از همه سو برکشیده، و تیرها از همه جا رها، و خیمه ها آتش زده و رجاله در اندیشه غارت، و کینه ها زبانه کشیده و دشمن همه جا در کمین، و دوست بازیچه دشمن و هوا تفتیده و غربت سنگین و دشمن شوره زاری بی حاصل و شن ها داغ و تشنگی جان گزا و دجله سیاه، هار و حمله ور و فرات سرخ، مرز کین و مرگ در اشغال «خصومت جاری» و ...

می‌ترسم در سیمای بزرگ و نیرومند او بنگرم، او که قربانی این همه زشتی و جهل است. به پاهایش می‌نگرم که همچنان استوار و صبور ایستاده و این تن صدها ضربه را بپاداشته است. ترسان و مرتعش از هیجان، نگاهم را بر روی چکمه ها و دامن ردایش بالا می‌برم: اینک دو دست فرو افتاده اش، دستی بر شمشیری که به نشانه شکست انسان، فرو می‌افتد، اما پنجه های خشمگینش، با تعصبی بی‌حاصل می‌کوشد، تا هنوز هم نگاهش دارد... جای انگشتان خونین بر قبضه شمشیری که دیگر ...
... افتاد! و دست دیگرش، همچنان بلاتکلیف.

نگاهم را بالاتر می‌کشانم: از روزنه های زره خون بیرون می‌زند و بخار غلیظی که خورشید صحرا می‌مکد تا هر روز، صبح و شام، به انسان نشان دهد و جهان را خبر کند.
 



ادامه مطلب ...


شنبه 12 آذر 1390برچسب:, :: 19:28 ::  نويسنده : ليلا

قانون هاي ذهني ميگن خوشبختي يعني رضايت....مهم نيست چي داشته باشي يا چقدر، مهم اينه كه از هموني كه داري راضي هستي يا نه؟!
چون يه وقتهايي آدم خيلي چيزها داره اما باز هم احساس خوشبختي نداره! و بر عكسش...


پس يه قانون وجود داره، كه ميگه:
ميزان خوشبختي = ميزان رضايت
حالا اين سوال مهم پيش مياد كه چه طوري ميشه در كل زندگي احساس رضايت كرد؟

زندگي مجموعه اي از لحظه هاست!
چون پشت اين لحظه، لحظه ي بعديه و پشت اون لحظه ي بعدي و بعدي و ...
پس، اگه ميخواي در كليت بزرگ زندگي راضي باشي، اول بايد تمرين كني تا در لحظه راضي باشي.


استاد مي گفت:

..اگه كسي تصميم بگيره فقط توي لحظه ي اكنون راضي باشه، بعد، به لحظه ي بعدي كه رسيد، باز در لحظه ي اكنون راضي باشه، و بعد به لحظه ي بعدي كه رسيد باز ..... مي‌دوني چي مي شه؟اون فقط براي راضي و شاد بودن در يك لحظه تلاش كرده، اما يك دفعه مي‌بينه پنج ساله كه راضي و خشنوده!
اگه كسي از لحظه ي اكنونش ناراضي باشه، بعد، از لحظه ي بعد هم ناراضي باشه، بعد...
يكهو به خودش مي ياد و مي بينه پنجاه سالشه و همه ي اين پنجاه سال رو ناراضي بوده! "


به همين دليل دانشمندان ذهني به لحظه ي اكنون مي گن:
لحظه ي ابدي اكنون...



ادامه مطلب ...


جمعه 11 آذر 1390برچسب:, :: 21:18 ::  نويسنده : ليلا

پیش از آنکه واپسین نفس را بر آرم
پیش از آنکه پرده فرو افتد
پیش از پژمردن آخرین گل
بر آنم که زندگی کنم
بر آنم که عشق بورزم
برآنم که باشم
در این جهان ظلمانی
در این روزگار سرشار از فجایع
در این دنیای پر از کینه
نزد کسانی که نیازمند منند
کسانی که نیازمند ایشانم
کسانی که ستایش انگیزند
تا در یابم
شگفتی کنم
باز شناسم
که ام
که میتوانم باشم
که میخواهم باشم؟
تا روزها بی ثمرنماند
ساعت ها جان یابد
لحظه ها گران بار شود
هنگامی که میخندم
هنگامی که میگریم
هنگامی که لب فرو میبندم
در سفرم به سوی تو
به سوی خود
به سوی خدا
که راهیست ناشناخته
پر خار
ناهموار
راهی که باری در آن گام میگذارم
که قدم نهاده ام
و سر بازگشت ندارم
بی آنکه دیده باشم شکوفایی گلها را
بی آنکه شنیده باشم خروش رودها را
بی آنکه به شگفت درآیم از زیبایی حیات
اکنون مرگ میتواند فراز آید
اکنون میتوانم به راه افتم
اکنون میتوانم بگویم که زندگی کرده ام

 



چهار شنبه 9 آذر 1390برچسب:, :: 23:25 ::  نويسنده : ليلا

اینقدر که ما تو این چند وقت از تغییر قیمت کالاها تعجب کردیم ...
فکر نکنم اصحاب کهف بعد اون همه سال که از خواب بیدار شدن و رفتن تو بازار از قیمت کالاها تعجب کرده باشن!!!

از تشیع جنازه پدر بزرگم برمیگشتیم عمه ام داشت خودشو از شدت ناراحتی میکشت. یکی از اقوام گفت عزیزم چقدر مدل موهات قشنگه! یهو عمه صاف نشست گفت: تازه الان بهم ریختس!

دقت کردین راننده تاکسیایی که موقع کرایه دادن میگن قابل شمارو نداره، بعد طرف پنجاه تومن که کمتر میده میخوان یقه یارو رو جرواجر کنن؟

دقت کردین موقع درس خوندن پرزهای موکت هم واسه آدم جذاب میشه
دوس داری ساعتها بشینی بهشون نگاه کنی

اینقدر که ما لگد به بخت خودمون زدیم بروسلی به حریفاش نزد .....!

پدر به دختر :
دخترم این موقع شب تو بالکن چیکار میکنی ؟؟
دختر : دارم ماهو میبینم بابایی !
پدر : پس بی زحمت به ماهت بگو ماشینشو خاموش کنه ، صداش نمیذاره بخوابیم !ا

امروز عصر وایسادم کنار خیابون تاکسی بگیرم، یه لکسوز کنارم وایساد ، ما رو میگی خودمونو جمع جور کردیم و با خودم گفتم بابا تو این شهر هم پیدا میشن کسانی که جلوی ما پسرا ترمز کنن که یهو در باز شد و مامانه شلوار بچه شو کشید پایین گفت جیش کن پسرم، جیش کن آفرین

جلو دانشگاه با دوستم تکیه داده بودیم به یه پرادو، یه دخترِ اومد گفت می‌شه منم به ماشینتون تکیه بدم؟ گفتم نه الان میخوایم بریم، بعد درشو باز کرد سوار شد



سه شنبه 8 آذر 1390برچسب:, :: 21:40 ::  نويسنده : ليلا

*محتویات این مطلب جهت آشنایی افراد غیر ایرانی با کلمات و واژه های ایرانی
بوده و فاقد هرگونه ارزش دیگری‌ست! باید عرض کنیم که ممکن است برخی لغات دارای
شکل املایی یکسان در ایران قدیم بوده اما خب ورژن جدیدش دیگه معنی سابق رو
نمی‌ده !
**
عذرخواهی: در ایران دمده شده و بجای آن از توجیه استفاده می‌شود.

بیمه‌ عمر: قراردادی که شما را در تمام عمر فقیر نگه داشته تا شما پولدار مرده
و مراسم کفن و دفنتان آبرومندانه برگزار شود.

شناسنامه یا کارت ملی: دفترچه و کارتی که یکی بدون دیگری فاقد ارزش بوده و
حتما جفتش لازم است.

سریال: فیلمی‌ست چند قسمتی، که روش مصرف مواد مخدر و آخرین شیوه‌های دزدی را
به شما آموزش می‌دهد.

تلفن همراه: وسیله‌ای سه‌کاره جهت کلاس گذاشتن، آهنگ گوش کردن و نهایتا‍ عکس
گرفتن است.

ایرانسل: خط تلفنی است جهت مزاحمت و سر به سر گذاشتن دوست و آشنا.

گرانی: کلمه‌یی است زاده‌ی توهم غربیان که در ایران تاکنون مشاهده نشده است!

آثار باستانی: خرابه‌هایی که هرچه زودتر باید نابود شوند چون خیلی جا
گرفته‌اند.

خودپرداز: دستگاهی‌ست که همیشه‌ی خدا باید برای رسیدن به آن در صف ایستاد و
اگر صفی در کار نباشد 99.99 درصد خراب است.

اداره: محلی که شما بعد از تنش‌ها و جدل‌های منزل در آنجا استراحت می‌کنید.

مجرم: فردی که هیچ فرقی با سایر افراد ندارد و تنها تفاوتش در این است که
توانسته‌اند او را دستگیر کنند.

تورم: عددی بی‌خود و چرت بوده که همچنان در ایران یک رقمی است!

گارانتی: یک اسم زیبا و خوش تلفظ است ولی در عمل مکافاتی بیش نیست.

تحقیق: کپی-پیست کردن مقالات اینترنتی.

مترو: سونای بخار متحرک!

شب امتحان: حکم بین دو نیمه در فوتبال ایران در زمان مربی‌گری مایلی‌کهن را
دارد و فقط باید توکل کرد به خدا و دعا خواند.

دانشجو: دو طیف اند، یک طیف آخرش وزیر میشن بی برو برگرد ! طیف دیگه میدوند که
قاطی فرار مغزها بشن، والا زندانی میشن چون همیشه معترضن.

بزرگراه: نوعی پیست رالی به همراه یادگیری آپ تو دیت‌ترین فحش‌های باناموسی و
بدون آن!

رئیس: فردی که وقتی شما دیر به سر کار می‌روید خیلی زود می‌آید و زمانی که شما
زود به اداره می‌روید یا دیر می‌آید و یا مرخصی است.

شهرداری: گرفتن رشوه، داشتن صدها پروژه‌های نیمه‌تمام و نصب تابلوهای روزشماری
جهت افتتاح.

از پذیرفتن خانم‌های بد حجاب معذوریم: تابلویی که در همه‌جا نصب شده، جهت کرکر
خنده و عوض کردن روحیه‌ی مردم.

سطل آشغال: وسیله‌یی‌ست موجود در خیابان‌ها جهت ریختن زباله در اطراف آنها.

مدرک تحصیلی: کاغذی مستطیل شکل، در ابعاد مختلف که بسته به مقطع، قیمتش فرق
می‌کند و بدون پارتی در هیچ کجا به درد نمیخورد "مگر هنگام ا ز د و ا ج"

حراج: اصطلاحی‌ست که در آن به قیمت اصلی کالا درصدی اضافه کرده و با ماژیک
قرمز روی آن خط زده و قیمت اصلی کالا را در زیرش درج می‌کنند.

و غیره (و ...): نشانه‌ای برای باوراندن این مطلب که شما بیش از آنچه تصور
می‌کنید، می‌دانید.*



دو شنبه 7 آذر 1390برچسب:, :: 18:45 ::  نويسنده : ليلا

مهاتما گاندی (رهبر استقلال هند): اگر هندوستان بخواهد یك كشور پیروز شود، باید از زندگی امام حسین پیروی كند.

محمدعلی جناح (قاعداعظم پاكستان): به عقیده من تمام مسلمین باید از سرمشق (امام حسین) این شهیدی كه خود را در سرزمین عراق قربانی كرد، پیروی كنند.

توماس كارلایل (فیلسوف و مورخ انگلیسی): بهترین درسی كه از واقعه كربلا می‌گیریم، این است كه حسین و یارانش، ایمان استوار به خدا داشتند.

پروفسور ادوارد براون (شرق‌شناس انگلیسی): آیا قلبی پیدا می‌شود كه وقتی درباره كربلا سخن می‌شنود، آغشته به حزن و اندوه نشود؟

موریس دوكبری (اندیشمند فرانسوی): بیایید ما هم از زیردستی یزیدیان به نوعی خلاصی یابیم و مرگ باعزت را بر زندگی باذلت ترجیح دهیم، زیرا مرگ باعزت و شرافت بهتر از زندگی باذلت است.



ادامه مطلب ...


یک شنبه 6 آذر 1390برچسب:, :: 16:50 ::  نويسنده : ليلا

.
یک دانشجوی مهندسی عاشق سینه چاک دختر همکلاسیش بود
بالاخره یک روزی به خودش جرات داد و به دختر راز دلش رو گفت و از دختره
خواستگاری کرد
.
.
.

اما دختر خانوم داستان ما عصبانی شد و درخواست پسر رو رد کرد. بعدم پسر
رو تهدید کرد که اگر دوباره براش مزاحمت ایجاد کنه، به حراست میگه


روزها ازپی هم گذشت و دختره واسه امتحان از پسر داستان ما یک جزوه قرض
گرفت و داخلش نوشت " من هم تو رو دوست دارم، من رو ببخش اگر اون روز
رنجوندمت
"اگر منو بخشیدی بیا و باهام صحبت کن و دیگه ترکم نکن.

.
.
ولی پسر دانشجو هیچوقت دیگه باهاش حرف نزد.
.
.

چهار سال آزگار کذشت و هر دو فارغ التحصیل شدند. اما پسر دیگه طرف دختره نرفت.!!

نتیجه اخلاقی این ماجرا. .
.
.

 

پسرهای مهندسی هیچوقت لای کتاب ها و جزوه هاشون رو باز نمیکنند.!!!



شنبه 5 آذر 1390برچسب:, :: 9:12 ::  نويسنده : ليلا

نکوهش پوشیدن لباس شهرت

گرچه لباس وسیله ای است برای پوشاندن بدن، اما نوع و رنگ و دوخت آن باید متناسب با شخصیت انسان و هماهنگ با آداب و رسوم اجتماعی باشد. بنابراین پوشیدن لباس مندرس و کثیف و همین طور لباس تنگ و نامناسب در فرهنگ اسلامی مذموم است. از جمله اموری که در روایات اهل بیت علیه السلام از آن منع شده لباس شهرت است؛ یعنی لباسی که انسان به واسطه پوشیدن آن انگشت نمای دیگران یا مورد تمسخر آنها واقع می شود. امام حسین علیه السلام در این باره می فرمایند: «کسی که لباس شهرت بپوشد خداوند متعادل در روز واپسین به او بی اعتنایی می کند و از او روی بر می گرداند».

دو نشانه شریف ترین انسان

برخلاف سایر جهان بینی ها ملاک سنجش کمالات آدمی در اسلام، فضیلت های اخلاقی و ارزش های متعالی انسانی است. اموری چون برخورداری از مال و منال و داشتن قدرت اجتماعی و موقعیتِ شغلیِ بهتر و جز آن معیار کمال و میزان تشخیص ارزش واقعی انسان محسوب نمی شود. وقتی از امام حسین علیه السلام سؤال می کنند «شریف ترین مردم کیست؟»، آن حضرت می فرمایند: «کسی که پیش از آن که او را پند دهند از پیشامدها پند گیرد و قبل از آن که دیگران او را نسبت به امور آگاه سازند، در نتیجه تیزهوشی و خودسازی خود بیدار شود و به امور اطلاع پیدا کند».



شنبه 5 آذر 1390برچسب:, :: 9:5 ::  نويسنده : ليلا

 
این یک آزمون بسیار جالب است. خود دکتر فیل مک‌گرا(روان‌شناس معروفی که مجری یک برنامه فوق‌العاده پرطرفدار تلویزیونی است) در این آزمون نمره 55 گرفته است. او این آزمون را روی اپرا وینفری، مجری معروف برنامه تلویزیونی، انجام داده که نمره 38 گرفته است.
به 10 سوال ساده زیر پاسخ دهید تا ببینید شما چه نمره‌ای در این آزمون به دست می‌آورید و تفسیر آن چیست.
تذکر مهم: به سوال‌ها براساس آنچه که امروز هستید پاسخ دهید، نه آنچه که در گذشته بوده‌اید.

 

http://www.ravanyar.com/FunnyTests/personality/DrPhils/default.asp

 



جمعه 4 آذر 1390برچسب:, :: 11:17 ::  نويسنده : ليلا

*من یار مهربانم، اما كمی گرانم
چون جنس باد كرده در دست ناشرانم

دركل به قول ایشان كم سود و پر زیانم
من گرچه اهل ایران این ملك شاعرانم

زیر هزار نسخه باشد شمارگانم
مانند حال زائو در وقت زایمانم

یا لنگ فیلم و زینكم یا گیر این و آنم
گیرم اگر مجوز من یار پند دانم

یك روز رفتم ارشاد با این قد كمانم
گفتم بده مجوز ای راحت روانم

گفتا تو را برادر یك سال می دوانم
در تو عقایدم را با زور می چپانم

از حرفهای او سوخت تا مغز استخوانم
من یك كتاب خوبم عشق است ترجمانم

نه عامل خلافم نی در پی مكانم!
محبوب اهل فكرم منفور طالبانم

فعال در مسیر آزادی بیانم
خواننده گر كوزت شد من ژان وال ژآنم!

من وارث پاپیروس از مصر باستانم
هم خبره در سیاست هم اقتصاد دانم

بسیار حرف دارم با آنكه بی زبانم
شاگرد فابریكِ جبار باغچه بانم

درد دلم شنیدی؟ حالا بخر بخوانم
از بسكه شعر گفتم كف كرد این دهانم*

عباس احمدي، لوح



درباره وبلاگ


می روم آهسته آهسته دوردوردور پایانی نیست سکوت است وسکوت وسکوت آنجا که فقط آب است و دریا آنجا که همیشه خدا می خندد آنجا که بهار با زمستان قهر نیست آنجا که آرزوهایم به پایان می رسد.
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان رد پایی بر ساحل و آدرس razak.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.

آموزش کامپیوتر





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 19
بازدید ماه : 113
بازدید کل : 85311
تعداد مطالب : 118
تعداد نظرات : 64
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


بهترين کدهاي موزيک و قالبهاي وبلاگ