رد پایی بر ساحل
 
 
پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:, :: 18:14 ::  نويسنده : ليلا


فهمــیده ام که یک زلزله ۷ ریشتری تمام مشکلات دیگر زندگی آدم را کم اهمیت می کند. ۲۸ ساله

فهمــیده ام که در زندگی باید برای رسیدن به اهدافم تلاش کنم ولی نتیجه را به خواست خدا بسپارم و شکایت نکنم. ۲۹ ساله

فهمــیده ام که هیچ وقت نباید وقتی دستت تو جیبته روی یخ راه بری. ۱۲ ساله

فهمــیده ام که نباید بگذاری حتی یک روز هم بگذرد بدون آنکه به زنت بگویی "دوستت دارم". ۶۱ ساله

فهمــیده ام که اگر عاشق انجام کاری باشم، آن را به نحو احسن انجام می دهم. ۴۸ ساله

فهمــیده ام که وقتی گرسنه ام نباید به سوپر مارکت بروم. ۳۸ ساله

فهمــیده ام که می شود دو نفر دقیقا به یک چیز نگاه کنند ولی دو چیز کاملا متفاوت ببینند. ۲۰ ساله

فهمــیده ام که وقتی مامانم میگه "حالا باشه تا بعد" این یعنی "نه". ۷ ساله

فهمــیده ام که من نمی تونم سراغ گردگیری میزی که آلبوم عکس ها روی آن است بروم و مشغول تماشای عکس ها نشوم. ۴۲ ساله

فهمــیده ام که بیشتر چیزهای که باعث نگرانی من می شوند هرگز اتفاق نمی افتند. ۶۴ ساله

فهمــیده ام که وقتی مامان و بابا سر هم دیگه داد می زنند، من می ترسم. ۵ ساله

فهمــیده ام که اغلب مردم با چنان عجله و شتابی به سوی داشتن یک "زندگی خوب"حرکت می کنند که از کنار آن رد می شوند. ۷۲ساله



ادامه مطلب ...


مقدار بسیار زیاد مشروب میل کنید و در کنار آن مقدار زیادی سیگار ، قلیان و از این قبیل مصرف کنید. آنقدر به این کار ادامه دهید تا بیهوش شوید. بعد از چند ساعت بیدار خواهید شد در حالی که دچار سردرد شدید و حالت تهوع شده اید.سعی کنید به کمک چیزی مانند نوشیدن قهوه تلخ استفراغ کنید شاید مجبور شوید این کار را تکرار کنید تا سر درد و حالت تهوع شما قطع گردد  بعد از مدتی احساس آرامش بسیار مطبوعی به شما دست خواهد داد که با خواب عمیق و شیرین همراه است. می توانید در این حالت از زندگی خود لذت ببرید.    

  یک شب سرد زمستانی از خانه خارج شوید آنقدر صبر کنید تا خواب به سراغتان بیاید، به خانه برنگردید،به سمت پارکی بروید و سعی کنید بر روی نیمکتی بخوابید. از دستان  خود  بالشتی بسازید و از سرما بلرزید.وقتی احساس کردید ادامه این کار شما را به کشتن خواهد داد به منزل برگردید و در تختخواب خود بیارامید و از زندگی لذت ببرید.



ادامه مطلب ...


سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:, :: 11:39 ::  نويسنده : ليلا

فرض کنید زندگی همچون یک بازی است. قاعده این بازی چنین است که بایستی پنج توپ را در آن واحد در هوا نگهدارید و مانع افتادنشان بر زمین شوید. جنس یکی از آن توپها از لاستیک بوده و باقی آنها شیشه ای هستند. پر واضح است که در صورت افتادن توپ پلاستیکی بر روی زمین، دوباره نوسان کرده و بالا خواهد آمد، اما آن چهار توپ دیگر به محض برخورد ، کاملا شکسته و خرد میشوند. او در ادامه میگوید : آن چهار توپ شیشه ای عبارتند از خانواده، سلامتی، دوستان و روح خودتان و توپ لاستیکی همان کارتان است.كار را بر هیچ یك از عوامل فوق ترجیح ندهید، چون همیشه كاری برای كاسبی وجود دارد ولی دوستی كه از دست رفت دیگر بر نمیگردد، خانواده ای كه از هم پاشید دیگر جمع نمیشود،‌ سلامتی از دست رفته باز نمیگردد و روح آزرده دیگر آرامشی ندارد



سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:, :: 11:37 ::  نويسنده : ليلا

شوهر مريم چند ماه بود که در بيمارستان بسترى بود. بيشتر وقت‌ها در کما بود و گاهى چشمانش را باز مى‌کرد و کمى هوشيار مى‌شد. امّا در تمام اين مدّت، مريم هر روز در کنار بسترش بود. يک روز که او دوباره هوشياريش را به دست آورد از مريم خواست که نزديک‌تر بيايد. مريم صندليش را به تخت چسباند و گوشش را نزديک دهان شوهرش برد تا صداى او را بشنود.
شوهر مريم که صدايش بسيار ضعيف بود در حالى که اشک  در چشمانش حلقه زده بود به آهستگى گفت: «تو در تمام لحظات بد زندگى در کنارم بوده‌اى. وقتى که از کارم اخراج شدم تو کنار من نشسته بودى. وقتى که کسب و کارم را از دست دادم تو در کنارم بودى. وقتى خانه‌مان را از دست داديم، باز هم تو پيشم بودى. الان هم که سلامتيم به خطر افتاده باز تو هميشه در کنارم هستى. و مى‌دونى چى مي‌خوام بگم؟ مريم در حالى که لبخندى بر لب داشت گفت: «چى مى‌خواى بگى عزيزم؟ شوهر مريم گفت: «فکر مى‌کنم وجود تو براى من بدشانسى مياره!»

 

 

 

 

 

 


   

     

 

 

 

 



سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:, :: 11:30 ::  نويسنده : ليلا

دقت کردین هر موقع دارین سشوار می کشین حتی اگه تو خونه تنهام باشین هی حس می کنین یکی صداتون می کنه؟


تا حالا دقت کردین تو فیلمای ایرانی، همیشه وقتی طرف می فهمه بچه دار نمی شه همه بچه ها از ماشینای بغلی و جلویی و عقبی باهاش بای بای می کنن و می خندن؟!


تا حالا دقت کردین تمام مریضا توی فیلما و سریالای ایرانی ، انتهای راهرو سمت راست بستری هستن !


تا حالا دقت کردین وقتی عجله نداری همه ی چراغا سبزن و راهها خلوت وقتی دیرت شده همه ی چراغا قرمزند و راهها بسته؟


تا حالا دقت کردین هر وقت یه تیکه یخ از دستت افتاده روی زمین، با لگد زدی که بره زیر یخچال!


تا حالا دقت کردی… مغز انسان پر کارترین جای بدنه 24 ساعت در 365 روز سال رو کار می کنه ، فقط وقتی متوقف می شه که
ما وارد سالن امتحانات می شیم!

تا حالا دقت کردی لــــــــــذتی که در خوابیدن روی جزوه هست تو خوابیدن روی تختـخواب نرم نیس!


تا حالا دقت کردی تنها زمانی مشتری ها با لبخند وارد مغازه می شن که می خوان جنسی رو تعویض کنن یا پس بدن !


تا حالا دقت کردین پدر مادر تا می خوان شما را صدا بزنن، اول اسم داداش یا خواهرتون را میگن؟


تا حالا دقت کردین تو جاده های ایران وقتی قسمت انگلیسی تابلو اسم یک شهر رو می خونین بهتر متوجه می شین تا فارسیش رو!!!!


تا حالادقت کردین وقتی که خوشحالیم بالاخره یه چیزی یا یه کسی پیدا می شه که سریع گند بزنه به خوشحالیمون…..!


و دقت کردین وقتی می گن غصه نخور ،آدم بیشترغصه ش می گیره؟؟؟!!!

 

 



سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:, :: 10:54 ::  نويسنده : ليلا

هنوز هم بعد از اين همه سال، چهره‌ي ويلان را از ياد نمي‌برم. در واقع، در طول سي سال گذشته، هميشـه روز اول مـاه کـه حقوق بازنشستگي را دريافت مي‌کنم، به ياد ويلان مي‌افتم

ويلان پتي اف، کارمند دبيرخانه‌ي اداره بود. از مال دنيا، جز حقوق اندک کارمندي هيچ عايدي ديگري نداشت. ويلان، اول ماه که حقوق مي‌گرفت و جيبش پر مي‌شد، شروع مي‌کرد به حرف زدن روز اول ماه و هنگامي‌که که از بانک به اداره برمي‌گشت، به‌راحتي مي‌شد برآمدگي جيب سمت چپش را تشخيص داد که تمام حقوقش را در آن چپانده بود


ویلان از روزی که حقوق می گرفت تا روز پانزدهم ماه که پ.لش ته می کشید، نیمی از ماه سیگار برگ می کشید، نیمی از ماه مست بود و سرخوش من يازده سال با ويلان هم‌کار بودم. بعدها شنيدم، او سي سال آزگار به همين نحو گذران روزگار کرده است. روز آخر کـه من از اداره منتقل مي‌شدم، ويلان روي سکوي جلوي دبيرخانه نشسته بود و سيگار برگ مي‌کشيد. به سراغش رفتم تا از او خداحافظي کنم

کنارش نشستم و بعد از کلي حرف مفت زدن، عاقبت پرسيدم که چرا سعي نمي کند زندگي‌اش را سر و سامان بدهد تا از اين وضع نجات پيدا کند؟


هیچ وقت یادم نمی رود. همین که سوال را پرسیدم به سمت من برگشت و با چهره ای متعجب، ان هم تعجبی طبیعی و اصیل پرسید: کدام وضع؟

بهت زده شدم. همين‌طور که به او زل زده بودم، بدون اين‌که حرکتي کنم، ادامه دادم
همین زندگی نصف اشرافی، نصف گدایی

ويلان با شنيدن اين جمله، همان‌طور که زل زده بود به من، ادامه داد
تا حالا سيگار برگ اصل کشيدي؟
گفتم: نه
گفت: تا حالا تاکسي دربست گرفتي؟
گفتم: نه
گفت: تا حالا به يک کنسرت عالي رفتي؟
گفتم: نه
گفت: تا حالا غذاي فرانسوي خوردي؟
گفتم نه
گفت: تا حالا همه پولتو براي عشقت هديه خريدي تا سورپرايزش كني؟
گفتم: نه !
گفت: اصلا عاشق بودي؟
گفتم: نه
گفت: تا حالا يه هفته مسکو موندي خوش بگذروني؟
گفتم: نه !
گفت: خاک بر سرت، تا حالا زندگي کردي؟
با درماندگي گفتم: آره، ...... نه، ..... نمي دونم !!!

ويلان همين‌طور نگاهم مي‌کرد. نگاهي تحقيرآميز و سنگين ....

حالا که خوب نگاهش مي‌کردم، مردي جذاب بود و سالم. به خودم که آمدم، ويلان جلويم ايستاده بود و تاکسي رسيده بود. ويلان سيگار برگي تعارفم کرد و بعد جمله‌اي را گفت. جمله‌اي را گفت که مسير زندگي‌ام را به کلي عوض کرد.

ويلان پرسيد: مي‌دوني تا کي زنده‌اي؟
جواب دادم: نه!

ويلان گفت: پس سعي کن دست کم نصف ماه رو زندگي کني
 

Every sixty seconds you spend angry, upset or mad, is a full minute of happiness you'll never get back.
هر 60 ثانيه اي رو كه با عصبانيت، ناراحتي و يا ديوانگي بگذراني، از دست دادن يك دقيقه از خوشبختي است كه ديگر به تو باز نميگردد
 

Life is short, Break the rules, Forgive quickly, Kiss slowly, Love truly, Laugh uncontrollably, And never regret anything that made you smile..
زندگي كوتاه است، قواعد را بشكن، سريع فراموش كن،  واقعاً عاشق باش، بدون محدوديت بخند، و هيچ چيزي كه باعث خنده ات ميگردد را رد نكن

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



 



درباره وبلاگ


می روم آهسته آهسته دوردوردور پایانی نیست سکوت است وسکوت وسکوت آنجا که فقط آب است و دریا آنجا که همیشه خدا می خندد آنجا که بهار با زمستان قهر نیست آنجا که آرزوهایم به پایان می رسد.
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان رد پایی بر ساحل و آدرس razak.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.

آموزش کامپیوتر





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 51
بازدید ماه : 227
بازدید کل : 85536
تعداد مطالب : 118
تعداد نظرات : 64
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


بهترين کدهاي موزيک و قالبهاي وبلاگ