رد پایی بر ساحل
 
 
دو شنبه 30 آبان 1390برچسب:, :: 18:41 ::  نويسنده : ليلا

 

وقتی میتوانی با سکوت حرف بزنی ، بر پایه های لغزان واژه ها تکیه نکن.
اگر کسی به تو لبخند نمیزند ، علت را در لبان بسته خود جستجو کن
 

 مشکلی که با پول حل شود ، مشکل نیست ، هزینه است
 

همیشه رفیق پا برهنه ها باش ، چون هیچ ریگی به کفششان نیست

 چه زیباست هنگامی که در اوج نشاط و بی نیازی هستی و دست دعا به درگاه خداوند برداری
 با تمام فقر ، هرگز محبت را گدایی مکن و با نمام ثروت هرگز عشق را خریداری نکن

 هر کس ساز خودش را می زند، اما مهم شما هستید که به هر سازی نر قصید
 



ادامه مطلب ...


یک شنبه 29 آبان 1390برچسب:, :: 14:47 ::  نويسنده : ليلا


در روزگاری که خنده ی مردم از زمین خوردن توست ، برخیز تا بگریند . . . 
. . .

 درصد کمی از انسانها نود سال زندگی می کنند مابقی یک سال را نود بار تکرار می کنند . . . . . .

نصف اشباهاتمان ناشی از این است که وقتی باید فکر کنیم ، احساس می کنیم و وقتی که باید احساس کنیم ، فکر می کنیم . . . . . .

سر آخر، چیزی که به حساب می آید تعداد سالهای زندگی شما نیست بلکه زندگی ای است که در آن سالها کرده اید . . . . . .

وفادارترین زن ها نه موطلایی ها هستند، نه مو خرمایی ها و نه مو مشکی ها بلکه مو خاکستری ها هستند! چارلی چاپلین . . .

همیشه در زندگیت جوری زندگی کن که ” ای کاش” تکیه کلام پیریت نشود . . . . . .

دنیای بیرحمیست چه زود پیش چشم عزیزانمان ارزان می شویم چاره کم کردن رابطه ست که لااقل به مفت نفروشنمان . . . . . .

چه داروی تلخی است وفاداری به خائن صداقت با دروغگو و مهربانی با سنگدل . . .   . . .

رابطه ای رو که مرده ، هر ۵ دقیقه ۱ بار نبضشو نگیر دیگه مرده . . . . . .

مشکلات امروز تو برای امروز کافی ست، مشکلات فردا را به امروز اضافه نکن . . . . . .

اگر حق با شماست خشمگین شدن نیازی نیست و اگر حق با شما نیست ، هیـچ حقی برای عصبانی بودن ندارید . . . . . .

ما خوب یاد گرفتیم در آسمان مثل پرندگان باشیم و در آب مثل ماهیها اما هنوز یاد نگرفتیم روی زمین چگونه زندگی کنیم ( ریچارد نیکسون ) . . .

 فریب مشابهت روز و شب‌ها را نخوریم امروز، دیروز نیست و فردا امروز نمی‌شود . . . . . .

یادمان باشد که : آن هنگام که از دست دادن عادت می شود به دست آوردن هم دیگر آرزو نیست . . . . . .

اگه یه روز حس کردی تویه یه زمان عاشق دونفری دومی رو انتخاب کن
چون اگه واقعا عاشق اولی بودی به عشق دومی گرفتار نمیشدی  . . .

زنده بودن حرکتی افقی است از گهواره تا گور و زندگی کردن حرکتی عمودی است از زمین تا آسمان . . . . . .

برای دوست داشتن وقت لازم است، اما برای نفرت گاهی فقط یک حادثه یا یک ثانیه کافی است . . . . .

گاه در زندگی ، موقعیت هایی پیش میآید که انسان باید تاوان دعاهای مستجاب شده خود را بپــردازد . . . . . .

به یاد ندارم نابینایی به من تنه زده باشد اما هر وقت تنم به جماعت نادان خورد گفتند: “مگه کوری؟” . . .

مادامی که تلخی زندگی دیگران را شیرین می کنی، بدان که زندگی می کنی . . . . . .

هیچ انتظاری از کسی ندارم! و این نشان دهنده ی قدرت من نیست ! مسئله ، خستگی از اعتماد های شکسته است . . . ب

رای زنده ماندن دوخورشید لازم است .یکی دراسمان ویکی در قلب . . . . . .

در جستجوی قلبِ زیبا باش نه صورتِ زیبا زیرا هر آنچه زیباست همیشه خوب نمیماند امـا آنچه خوب است همیشه زیباست



چهار شنبه 18 آبان 1390برچسب:, :: 18:56 ::  نويسنده : ليلا



عتیقه‌فروشی در روستایی به منزل رعیتی ساده وارد شد. دید كاسه‌ای نفیس و قدیمی دارد كه در گوشه‌ای افتاده و گربه در آن آب می‌خورد. دید اگر قیمت كاسه را بپرسد رعیت ملتفت مطلب می‌شود و قیمت گرانی بر آن می‌نهد. لذا گفت: عموجان چه گربه قشنگی داری آیا حاضری آن را به من بفروشی؟ رعیت گفت: چند می‌خری؟ گفت: یك درهم. رعیت گربه را گرفت و به دست عتیقه‌فروش داد و گفت: خیرش را ببینی. عتیقه‌فروش پیش از خروج از خانه با خونسردی گفت: عموجان این گربه ممكن است در راه تشنه‌اش شود بهتر است كاسه آب را هم به من بفروشی. رعیت گفت: قربان من به این وسیله تا به حال پنج گربه فروخته‌ام. كاسه فروشی نیست.

 



چهار شنبه 18 آبان 1390برچسب:, :: 18:54 ::  نويسنده : ليلا


‫دختر کوچولو و پدرش از رو پلي ميگذشتن.
پدر يه جورايي مي‌ترسيد، واسه همين به دخترش گفت: عزيزم، لطفا دست منو بگير تا نيوفتي تو رودخونه.
دختر کوچيک گفت: نه بابا، تو دستِ منو بگير
پدر که گيج شده بود با تعجب پرسيد: چه فرقی می‌کنه؟
دخترک جواب داد: اگه من دستت را بگيرم و اتفاقي برام بيوفته، امکانش هست که من دستت را ول کنم. اما
 اگه تو دست منو بگيري، من، با اطمينان ميدونم هر اتفاقي هم که بيفته، هيچ وقت دستم رو ول نمي‌کني.
در هر رابطه دوستی‌ای، ماهیت اعتماد به قید و بندهاش نیست؛ به عهد و پیمان‌هاش هست. پس
 دست کسی رو که دوست داری رو بگیر، به جای این که توقع داشته باشی اون دست تو رو بگیره.....!ا



شنبه 14 آبان 1390برچسب:, :: 17:0 ::  نويسنده : ليلا


 

مشتی خاکم. سبک و آزاد و بی تعلق. نامی ندارم و کسی مرا نمی شناسد 

با باد سفر می کنم. گاهی در باغچه ای کوچک اقامت می کنم تا به ریشه ای کمکی کنم 

و غذای گیاهی کوچک را به او برسانم و   

 

 

گاهی به بیابان می روم تا خلوتی کنم

 

و از خورشید، سکوت و سوختن بیاموزم  

بسیاری اوقات اما خاک پای عابرانم

 

خاک پای هر کودک و هر پیر و هر جوان 

 

سال ها پیش اما تندیسی مغرور بودم با چشم هایی از عقیق،

  تراشیده و بالابلند

 




ادامه مطلب ...


چهار شنبه 11 آبان 1390برچسب:, :: 19:15 ::  نويسنده : ليلا


مثل آن راننده تاکسی‌ای که حتی اگر در ماشینش را محکم ببندی بلند می گوید: روز خوبی داشته باشی.آدم‌هایی که توی اتوبوس وقتی تصادفی چشم در چشمشان می شوی، دستپاچه رو بر نمی‌گردانند، لبخند می زنند و هنوز نگاهت می کنند.آدم‌هایی که حواسشان به بچه های خسته ی توی مترو هست، بهشان جا می دهند، گاهی بغلشان می کنند.دوست هایی که بدون مناسبت کادو می خرند، مثلا می گویند این شال پشت ویترین انگار مال تو بود.
یا گاهی دفتریادداشتی، نشان کتابی، پیکسلی.آدم‌هایی که از سر چهار راه نرگس نوبرانه می خرند و با گل می روند خانه.آدم‌های پيامك‌های آخر شب، که یادشان نمی رود گاهی قبل از خواب، به دوستانشان یادآوری کنند که چه عزیزند،
 آدم‌های پيامك‌های پُر مهر بی بهانه، حتی اگر با آن ها بدخلقی و بی حوصلگی کرده باشی.آدم‌هایی که هر چند وقت یک بار ایمیل پرمحبتی می زنند که مثلا تو را می خوانم و بعد از هر یادداشت غمگین خط‌هایی می نویسند که یعنی هستند کسانی که غم هیچ کس را تاب نمی آوردند.آدم‌هایی که حواسشان به گربه ها هست، به پرنده ها هست.آدم‌هایی که اگر توی کلاس تازه وارد باشی، زود صندلی کنارشان را با لبخند تعارف می کنند که غریبگی نکنی.
آدم‌هایی که خنده را از دنیا دریغ نمی کنند، توی پیاده رو بستنی چوبی لیس می زنند و روی جدول لی لی می کنند.همین‌ها هستند که دنیا را جای بهتری می کنند برای زندگی کردنمثل دوستی که همیشه موقع دست دادن خداحافظی، آن لحظه‌ی قبل از رها کردن دست، با نوک انگشت‌هاش به دست‌هایت یک فشار کوچک می دهد… چیزی شبیه یک بوسه!--
مطمئنم که تو، یکی از همین آدمها هستی...مطمئنم













 



سه شنبه 10 آبان 1390برچسب:, :: 18:26 ::  نويسنده : ليلا


آرتور اَش ( Arthur Robert Ashe, Jr) (متولد ۱۰ ژوئیه۱۹۴۳ درگذشته در ۶ فوریه۱۹۹۳)، تنیس‌باز برجسته سیاه‌پوست آمریکایی بود. او در ریچموند ایالت ویرجینیا بدنیا آمد و رشد کرد. او در دوران بازی خود سه بار عنوان مسابقات بزرگ جهانی تنیس، مشهور به گرند اسلم، را برد.
درسی که آرتور اش به دنیا داد
آرتور اش قهرمان افسانه ای تنیس در سال ۱۹۸۳ تحت عمل جراحی قلب قرار گرفت. این قهرمان افسانه ای تنیس ویمبلدون به خاطر خون آلوده که در جریان عمل جراحی دریافت کرد به بیماری ایدز مبتلا شد و در بستر مرگ افتاد اواز سراسر دنیا نامه هایی از طرفدارانش دریافت کرد.
یکی از طرفدارانش نوشته بود::چراخدا تورا برای چنین بیماری دردناکی انتخاب کرد؟

آرتور در پاسخش نوشت :در دنیا :
۵۰ میلیون کودک بازی تنیس را آغاز می کنند،
۵میلیون یاد می گیرند که چگونه تنیس بازی کنند ،
۵۰۰هزارنفر تنیس را در سطح حرفه ای یاد می گیرند ،
۵۰هزارنفر پا به مسابقات ‏می گذارند ۵هزارنفر سرشناس می شوند ،
۵۰ نفربه مسابقات ویمبلدون راه پیدامی کنند ،
۴ نفربه نیمه نهائی می رسند و ۲ نفر به فینال .
و آن هنگام که جام قهرمانی را روی دستانم گرفته بودم
هرگز نگفتم خدایا چرا من؟
و امروز هم که از این بیماری رنج می کشم هرگز نمی توانم بگویم خدایا چرا من؟



شنبه 7 آبان 1390برچسب:, :: 10:24 ::  نويسنده : ليلا

به سلامتی همه عزیزان بزن زنگوووو
به سلامتی‌ اون دختری که وقتی‌ تو خیابون
یه لکسوز واسش بوق میزنه بازم سرشو

میندازه پایین و زیر لب میگه: اگه 730 هم
داشته باشی‌... چرخ پراید عشقمم نیستی!!!
 
اگه ما بچه ها لیوان بشکنیم : ای دست و پا چلفتی
-اگه مامانه بشکنتش : قضا بلا بود
-اگه باباهه بشکنتش : این لیوان اینجا چیکار میکنه...

به سلامتی همه مامان باباها و بچه های چلفتی  
 
 به سلامتی همه ی اونایی که مارو همین جوری که هستیم دوس دارن وگرنه بهتر از ما رو که همه دوس دارن



ادامه مطلب ...


پنج شنبه 5 آبان 1390برچسب:, :: 18:56 ::  نويسنده : ليلا


چرا من مجموعه ای از دوستان متفاوت را دارم ؟.چگونه میشود که با تمامی آنها ارتباط داشته باشم ؟من فکر میکنم هریک بمن کمک میکنند که یک قسمت مشخص از من نمایان گردد

.1. وقتی با یکی از آنها هستم بسیار آدم مودبی جلوه میکنم.

2. با دیگری دوست دارم جوک بگویم.

3. با یکی از آنان راجع به موضوعات مهم تبادل نظر میکنم.4

. با دیگری راجع به هر چیز ساده ای میخندیم.

5. با مجموعه ای دیگر در کافی شاپ می نشینم و قهوه و کیک میخورم .

6. با تعدادی دیگر در مهمانی های خانوادگی شادمانه میرقصم.

7. به مشکلات یک دوست گوش داده ، نظرات مشورتی میدهم.

8. به نظرات دیگری که مرا موعظه میکنئ گوش فرامیدهم.

9. با بعضی از آنان به مسافرت رفته و با گرفتن عکس و فیلم لحظات خوش مشترک را جاودانه میکنم.

10. بدین سان است که جعبه گنج من شکل گرفته ، جعبه ای کامل از دوستان متفاوت.

11. آنها دوستانی هستند که مرا بهتر از خودم درک میکنند.

12. که مرا در روزهای خوب و بد یاری میکنند.13. انها مانند قرصهای ضدافسردگی هستند که هر یک را در روزی متفاوت مصرف میکنم.پزشکانی که سالها برای کشف راز طول عمر به تحقیق پرداخته اند معتقدند که وجود دوستان (مولتی ویتامین F)برای استمرار سلامتی یک الزام است .تحقیقات نشاندهنده این واقعیت است که افراد اجتماعی ریسک افسردگی و سکته قلبی را تا 50 در کاهش داده و ظاهرشان تا سی سال جوانتر را نشان میدهد.من از اینکه چنین مخزنی از ویتامینهای F را در اختیار دارم خرسندم.برای دوستانمان ارزش قائل شده و همواره تماسمان را با آنها حفظ نمائیم.ازینکه ویتامین F من هستی خیلی خوشحالم.

 



پنج شنبه 5 آبان 1390برچسب:, :: 15:58 ::  نويسنده : ليلا

در ایران پسرهایی پیدا می شوند که اگر دختر موردعلاقه شان به خواستگاری آنها جواب منفی بدهد، یکی از این گزینه ها را انتخاب می کنند:
۱. اسیدپاشی
۲. قتل روی پل مدیریت
۳. تجاوز یا آدم ربایی
۴. اتاق تمساح ها

آن وقت توی چین، پسری به اسم«چنگ کان» هست که بعد از شنیدن «نه» از دختری به اسم «ژائو»، رفته تحقیق کرده و دیده او از عروسکی به شکل هویج در یک انیمیشن خیلی خوشش می آید. بنابراین پنجاه دست لباس به شکل این عروسک هویجی (که ده هزار پوند برایش آب خورده) تهیه کرده و به تن خود و ۴۹ نفر از دوستانش پوشانده و با همین اکیپ رفته جلوی یک فروشگاهی و دوباره از «ژائو» خواستگاری کرده و البته موفق شده!

به نظر شما چرا پسرهای ایرانی در این جور مواقع دست به این جور ابتکارها نمی زنند؟
الف. چون هویج شدن به اندازه آن چهار گزینه اول، هیجان ندارد
ب. چون در چین، دختر کم است و در ایران زیاد
ج. چون منتظرند «ابتکار چینی» هم به بازار بیاید بروند بخرند
د. چون خودشان هویجند

فكر كنم اين يه ذره برميگرده به ٍٍIqافراد كه  تو ايرانيها خيلي بالاست



پنج شنبه 5 آبان 1390برچسب:, :: 12:1 ::  نويسنده : ليلا

 از بیل گیتس پرسیدن از تو ثروت مند تر هم هست؟
  در جواب گفت بله فقط یک نفر پرسیدن کی هست؟ در جواب گفت
  گفت من سالها پیش زمانی که از اداره اخراج شدم و به تازگی اندیشه های در حقیقت طراحی ماکروسافت تو ذهنم داشتم پی ریزی میکردم،سالها پیش در فرودگاهی در نیویورک بودم قبل از پرواز چشمم به این نشریه ها و روزنامه ها افتاد از تیتر یک روزنامه خیلی خوشم اومد،دست کردم توی جیبم که روزنامه رو بخرم دیدم که پول خورد ندارم
  و اومدم منصرف بشم که دیدم یک پسر بچه سیاه پوست روزنامه فروش وقتی این نگاه پر توجه من دید گفت این روزنامه مال خودت بخشیدمش به خودت بردار برای خودت گفتم

آخه من پول خورد ندارم گفت برای خودت بخشیدمش برای خودت،سه ماه بعد بر حسب
 تصادف توی همون فرودگاه و همون سالن پرواز داشتم چشمم به یه مجله خورد دست کردم
 تو جیبم باز دیدم پول خورد ندارم باز همون بچه بهم گفت این مجله رو بردار برا
 خودت ،گفتم پسرجون چند وقت پیش باز من اومدم روزنامه بهم بخشیدی تو هر کسی میاد
 اینجا دچار این مسئله میشه بهش میبخشی؟!



ادامه مطلب ...


درباره وبلاگ


می روم آهسته آهسته دوردوردور پایانی نیست سکوت است وسکوت وسکوت آنجا که فقط آب است و دریا آنجا که همیشه خدا می خندد آنجا که بهار با زمستان قهر نیست آنجا که آرزوهایم به پایان می رسد.
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان رد پایی بر ساحل و آدرس razak.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.

آموزش کامپیوتر





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 54
بازدید ماه : 230
بازدید کل : 85539
تعداد مطالب : 118
تعداد نظرات : 64
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


بهترين کدهاي موزيک و قالبهاي وبلاگ